مقدمه
پروفسور شمناد بشیر «Shamnad Basheer»، یکی از افراد بسیار تأثیرگذار در حوزه مالکیت فکری کشور هند و بنیانگذار پروژههای انسان دوستانهای، نظیر «IDIA» و «P-PIL» است. او که در دانشگاههای صاحبنامی همچون مدرسه حقوق دانشگاه ملی هند و دانشگاه آکسفورد تحصیل نموده و سابقه تدریس در دانشگاههای مطرح بینالمللی، نظیر دانشگاه جورج واشنگتن آمریکا را در سوابق خود دارد، تنها به تدریس و فعالیتهای آکادمیک، بسنده نکرده است. دغدغه اصلی او، ایجاد فضایی شفاف برای جلوگیری از فساد در نظام حقوق مالکیت فکری هند و همین طور، ایجاد جامعهای پویا و بدون تبعیض برای همه است. در پروژه «IDIA» که او بنیانگذار آن است، کوشش نموده تا با ایجاد امکانات برای پرورش دانشآموزان فقیر و مستعد ایالات محروم هند، زمینه را برای ادامه تحصیل آنها در بهترین دانشکدههای حقوق این کشور، فراهم آورد. هدف این پروژه، کمک به ایجاد جامعهای بدون تبعیض، با احترام به تنوع عقاید و افکار و سطوح مختلف اجتماعی است تا در نهایت، حرکت کشور هند به سمت توسعه پایدار تسریع شود. علاوه بر این، او برای شفافسازی و قابلفهم ساختن قوانین مالکیت فکری و روشن ساختن اذهان عمومی نسبت به این قوانین، از سال ۲۰۰۵ میلادی، وبلاگ «Spicy IP» را ایجاد نموده است. این وبلاگ که یکی از محبوبترین وبسایتهای حقوق مالکیت فکری نه تنها در هند، بلکه در جهان است (رتبه سوم وبسایتهای محبوب حوزه مالکیت فکری در جهان)، موفق شده تا با فراهم آوردن زمینه مناسب برای آشنایی جامعه با قوانین و مفاهیم حقوق مالکیت فکری، در افزایش مطالبهگری مردم از سیاستگذاران و مسئولان نقش داشته باشد و در نهایت، برای اصلاح قوانین حقوق مالکیت فکری، گامهای اساسی بردارد.
هفته گذشته، در کارگاهی آموزشی که به همت وزارت دادگستری و با حمایت کانون پتنت ایران برپاشده بود، افتخار میزبانی از پروفسور بشیر که یکی از مدرسین مدعو در این کارگاه بودند را داشتیم. در مصاحبهای صمیمانه، پای صحبتهای او نشستیم و از دغدغههایش پرسیدیم و انگیزه او را برای انجام فعالیتهایش جویا شدیم که در نوشتار حاضر، این گپ و گفت صورت گرفته، ارائه شده است.
پروفسور بشیر، ضمن خیرمقدم، اجازه دهید ابتدا از حقوق مالکیت فکری شروع کنیم که عمده فعالیتهای شما در آن حوزه است. چه انگیزهای باعث شد تا شما در رشته حقوق و آن هم در شاخه حقوق مالکیت فکری تحصیل کنید؟
در حقیقت، علاقه من به رشته حقوق، به علاقهام به موضوع عدالت باز میگردد که از دوران کودکی، تعصب خاصی به آن داشتم. اگر کتاب آرزوهای بزرگ «چارلز دیکنز» را خوانده باشید، در جایی ممکن است این نوشته از کتاب توجه شما را هم جلب کرده باشد که اگر عدالت به هر شکلی در جایی وجود نداشته باشد، کودکان خیلی زود متوجه آن خواهند شد. این به دلیل معصومیت کودکان در دورانی از زندگی است که هنوز تعصبات و جهتگیریها، ذهن آنها را شکل نداده است. اگر موردی ناعادلانه باشد، کودکان خیلی سریع آن را متوجه خواهند شد. به عنوان یک کودک، من هم به موضوع عدالت، حساسیت زیادی داشتم. اگر چیزی به نظرم ناعادلانه بود، به سرعت نسبت به آن واکنش نشان میدادم و در موردش صحبت میکردم.
با این حال، برای من ادامه تحصیل در رشته حقوق، متصور نبود. همانند تمام پدر و مادرهای هندی در آن زمان، پدر و مادر من هم آرزو داشتند که فرزندشان یا مهندس شود و یا پزشک. هنوز در جامعه نسبت به اهمیت رشته حقوق و کارکردهای آن، شناخت و اطلاعات کافی وجود نداشت. بدین ترتیب، بعد از اتمام دبیرستان، در آزمون مهندسی شرکت کردم و به دانشکده مهندسی رفتم. با این حال، علاقهام به رشته حقوق، باعث شد که بدون اطلاع پدر و مادرم، در رشته حقوق هم ثبتنام کنم. برای من، رشته مهندسی خوب بود، ولی چیزی نبود که همیشه دنبال آن میگشتم. ذهن من، همیشه درگیر موضوع عدالت بوده و هست. یکی از فیلمهای تأثیرگذاری که من در زمان کودکی آن را دیدم، فیلم «کشتن مرغ مینا» بود که داستان آن، در مورد کودکی است که پدرش (با بازی «گریگوری پک»)، وکالت دفاع از مرد سیاهپوستی را بر عهده میگیرد که در جامعه نژادپرست آن زمان آمریکا، به دروغ به او تهمت تجاوز به یک زن سفیدپوست زده شده بود و این وکیل، مجبور بود که در مقابل جامعه و همسایگان بایستد و از این برده سیاهپوست دفاع کند. در حقیقت، دوران کودکی من در کشوری مثل هند و همچنین مطالعه این کتابها و مشاهده اینگونه فیلمها، باعث شکلگیری علاقه من به رشته حقوق شده بود.
بعد از ثبتنام در دانشگاه حقوق و مدت کوتاهی بعد از شروع تحصیل در این رشته، این موضوع را به پدر و مادرم اطلاع دادم. این کار من، آنها را بسیار مأیوس کرد، به طوری که هیچ کمکی برای ادامه تحصیل نمیتوانستم از جانب آنان دریافت کنم. همین موضوع، فرصتی برای من فراهم آورد که همزمان با تحصیل، کار کنم. کار من در مؤسسات حقوقی، در ابتدا، شاگردی و نوشتن عریضهها بود. همین امر، باعث شد که علاوه بر کسب تجارب و مشاهده دردهای جامعه از نزدیک، مهارت نوشتن هم در من رشد کند.
اما چطور شد که به حوزه مالکیت فکری و پتنت علاقهمند شدم؟ من همیشه در کنار رشته حقوق، علاقه به علوم طبیعی و مهندسی هم داشتهام. رشته تحصیلی من در دبیرستان، ارتباط نزدیکی با علوم و ریاضیات داشت. به همین دلیل، موضوع پایاننامه دوران لیسانس من، در مورد پتنت ژنها بود. در نزدیکی دانشکده حقوق، مؤسسه علوم قرار داشت و دوستانی که در این مؤسسه بودند، به من در یادگیری اصطلاحات و تکنیکهای آزمایشگاهی، کمک بسیاری کردند. موضوع پایاننامه و زمینه و علاقهای که به علوم طبیعی و مهندسی داشتم، حقوق مالکیت فکری و حقوق پتنت را برایم جذابتر ساخت و باعث وارد شدن من به این حوزه شد.
صحبت از علاقه به علوم و ارتباط آن با مبحث مالکیت فکری شد. موردی به ذهنم رسید که ممکن است در ذهن برخی مخاطبین ما و افرادی که با پتنت سروکار دارند، موضوعی چالشانگیز باشد؛ به نظر شما، ورود و ادامه فعالیت یک وکیل در حوزه پتنت که حوزهای است که فقط با علوم و تکنولوژی سروکار دارد، بدون داشتن زمینه علمی و فنی یا مطالعات، یا علاقهای به این حوزهها، کمی غیرممکن به نظر نمیرسد؟
فعالیتهای حوزه پتنت، میتوانند در دو دسته قرار گیرند؛ یک دسته، تنظیم و نگارش اظهارنامهها، جستجوی دانش پیشین و ... است و گروه دیگر، وظایفی است که مربوط به تعقیب قانونی و امور دادگاهی میشود. در بسیاری از کشورها، مثل هند، ورود وکلا بدون داشتن زمینه علمی و فنی در حوزه نگارش پتنت و جستجو، امکانپذیر نیست. بنابراین، وکیلی که صرفاً تحصیلات رشته حقوق را دارد، نمیتواند این وظایف را بر عهده بگیرد. ولی در دعاوی قضایی و اقامه دعوا در دادگاهها و همینطور در سیاستگذاریها، این حقوقدانان و وکلا هستند که به خوبی میتوانند انجام وظیفه نمایند. حتی در کشوری نظیر آمریکا هم، وکلایی که پروندههای سنگین دعاوی حقوقی پتنت را بر دوش میگیرند، اکثراً حقوقدان هستند. عموماً یک وکیل، به عنوان حقوقدان، به دلیل آشنایی بیشتر به امور دادگاهی، از قابلیت بهتری برای مجاب نمودن قضات دادگاهی، به زبانی قابلفهم برای آنان، برخوردار است.
به همین ترتیب، برای فعالیت در امور سیاستگذاریهای پتنت، عموماً ولی نه به طور مطلق، وکلا و حقوقدانان، قابلیتهای بیشتری از خود نشان دادهاند. البته، این اشخاص اگر علاقه یا مطالعاتی در زمینه علوم هم داشته باشند، این علاقه و مطالعات، متضمن موفقیت بیشتر آنها شده است. به طور کلی، نمیتوان قاعده خاصی را در این مورد پیشنهاد داد. به این دلیل که در نهایت، بازار و نظر مشتری است که غالب خواهد بود.
حال اجازه بدهید گفت و گو را با پروژه «IDIA» ادامه دهیم. لطفاً در مورد این پروژه توضیح بیشتری بدهید، ضمن اینکه بنده بسیار علاقهمندم که از انگیزه شما از این برنامه آگاه شوم.
«IDIA»، مخفف عبارات «Increasing Diversity by Increasing Access to Legal Education» است. هدف اصلی این برنامه، داشتن جامعهای پویا و بدون تبعیض، با حفظ تنوع و احترام به تفاوتهای اجتماعی میان افراد است. برای توضیح بهتر این مفهوم، بهتر است به فلسفه ایجاد این برنامه بپردازیم.
در هند، اینگونه است که هزینه دانشگاههای خوب، از سطح درآمد متوسط جامعه بسیار بالاتر است و فقط فرزندان خانوادههای ثروتمند و ممتاز، میتوانند وارد این دانشگاهها شوند. از طرف دیگر، این دانشگاهها، امتحان ورودی بسیار دشواری دارند که این امتحان، به زبان انگلیسی است. لذا، علاوه بر پرداخت هزینههای بالا برای تحصیل در دانشگاههای خوب، در صورتی که دانشآموزی، زبان انگلیسی را به مقدار کافی در دبیرستان آموزش ندیده باشد، نمیتواند از عهده امتحان ورودی این دانشگاهها برآید. داشتن این همه پیشنیاز برای همه دانشآموزان هندی، مقدور نیست. در مدارس دولتی ایالتهای مختلف (با هزینه معقول پرداخت برای درصد بالایی از جمعیت)، عموماً دروس به زبان همان ایالت تدریس میشوند و نه زبان انگلیسی. در هند، هر ایالتی زبان مخصوص به خود را دارد. به طور کلی، ما در هند ۲۳ زبان رسمی در ایالتهای مختلف داریم. مثلاً، فقط در جنوب هند، هفت زبان رسمی وجود دارد. دانشآموزان مدارس مناطق فقیرنشین و روستایی این ایالات، حتی علیرغم برخورداری از هوش بالا، به دلیل آنکه آموزشی به زبان انگلیسی ندیدهاند، نمیتوانند در امتحان ورودی دانشگاههای خوب شرکت کنند. جدای از اینکه این افراد عمدتاً قادر به پرداخت هزینههای سنگین این دانشگاهها نیز نیستند. بنابراین، دانشجویان دانشگاههای خوب حقوق، عموماً از خانوادههای ثروتمندی هستند که زبان انگلیسی را نیز به خوبی آموزش دیدهاند.
اما چه چیزی باعث شد که من این پروژه را شروع کنم؟ در آن زمان، از ابتدای سال ۲۰۰۶ تا اواخر سال ۲۰۰۷، من در دانشگاه جورج واشنگتن تدریس میکردم. در اواخر سال ۲۰۰۷، یکی از رؤسای دانشگاههای هند، با من تماس گرفت و گفت ما به شما نیاز داریم و به هند بازگرد. من زندگی خوبی را در آمریکا شروع کرده بودم و دلیلی برای برگشت نمیدیدم. او تمام تلاشش را کرد و بعد از چندین مذاکره بسیار طولانی تلفنی، در نهایت نظر من تغییر کرد و به کشورم بازگشتم. برای تدریس به دانشگاهی رفتم که او رییس آن بود و سومین دانشگاه از نظر رتبه در کشور هند بود. اولین درسی که تدریس آن در این دانشگاه بر عهده من بود، در مورد حفاظت حقوقی و ثبت گیاهان بود. برای درک بهتر مفاهیم، لازم بود که شناخت بسیار اولیهای از گیاه و کشاورزی، بین دانشجویان وجود داشته باشد. خود من به دلیل اینکه در یکی از روستاهای ایالت بنگلور پرورش یافتهام، قبل از تحصیل، با اصطلاحات کشاورزی و ادوات و وسایل به کار رفته در آن، آشنایی کافی داشتم و عدم شناخت این دانش و ادوات، در جامعهای مانند هند که کشاورزی یکی از محورهای اقتصاد آن است، برای من غیرقابل درک بود. در کلاس این درس، من از دانشجویان پرسیدم که کدام از یک از شما بذر گیاه را دیدهاید یا با نحوه پرورش و رشد آن آشنایید؟ کدام یک از شما میدانید کدام محصول کشاورزی در کدام فصل سال رشد میکند؟ کدام یک از شما، گاوآهن (وسیله شخم زدن که هنوز استفاده از آن در برخی از مناطق هند مرسوم است) را از نزدیک دیده است؟ هیچکدام از ۵۰ دانشجوی آن کلاس، اطلاعاتی از این موارد نداشتند. بسیاری از آنها، حتی تراکتور را هم ندیده بودند. خب این طبیعی است که وقتی در شهر رشد میکنید و خانواده ثروتمندی دارید، از دانش کمی در این موارد برخوردار باشید. نزد رییس دانشگاه رفتم و گفتم که این دانشجویان، فقط نماینده یک ده هزارم جمعیت هند هستند. بقیه جمعیت هند کجاست؟ آیا اینها دانشجویانی هستند که قرار است به آنها عدالت و عدم تبعیض در جامعه آموزش داده شود؟ آیا اینها قادرند برای احقاق حقوق عموم مردم تلاش کنند؟ از مقامات بالاتر و وزارتخانه، پیگیر این مسئله شدم. آنها مدعی بودند که در دانشگاهها، هیچ منعی برای ورود هیچ داوطلبی وجود ندارد و همه میتوانند درخواست داده و وارد شوند. اما در برابر این سؤال من که چگونه حتی برای پر کردن فرم درخواست ورود به دانشگاه میتوانند اقدام کنند که فقط پر کردن همین فرم، هزینهای معادل صد دلار برای آنها دارد (تقریباً برابر درآمد یک ماه این خانوادهها)، سکوت اختیار کردند. بنابراین، تصمیم گرفتم که خودم پروژه «IDIA» را آغاز کنم.
این پروژه، از روستاهای ایالتی در شمال شرقی هند آغاز شد. ما به مدرسههای محروم این ایالت میرفتیم و از دانشآموزان میپرسیدیم که کدام یک از شما، علاقهمند به تحصیل در رشته حقوق است؟ اهمیت رشته حقوق در آن منطقه، هنوز مانند زمان ورود من به دانشگاه بود. هیچ چشمانداز جالبی برای آنها متصور نبود. بنابراین، در گامهای اول، ما باید سعی میکردیم تا با بیان اهمیت رشته حقوق و البته درآمد و منافعی که از راه تحصیل در این رشته میتوان عاید شد، رغبتی را در آنها ایجاد کنیم. تعدادی از دانشآموزان این روستاها، ابراز علاقه کردند. مرحله اول این کار، با آموزش انگلیسی به این دانشآموزان شروع شد و بعد، آموزشهای دیگری برای داشتن قدرت تحلیلی و مهارت نگارش و ... افزوده شد. در پایان این مرحله، تعداد ۸ دانشآموز از آن مناطق، موفق به ورود به دانشگاههای ممتاز حقوق شد. سپس این برنامه را با ایالتهای دیگر ادامه دادیم و در حال حاضر، دانشآموزان ۲۰ ایالت را تحت پوشش قرار دادهایم.
انتخاب دانشآموزان بر اساس چه مدلی صورت میگیرد آیا شما هنوز در انتخاب دانشآموزان نقش دارید؟
به جز ایالت اول، در بقیه ایالتها، کار انتخاب دانشآموزان را دانشجویان داوطلب رشته حقوق بر عهده گرفتهاند و من نیز در کنار آنها به انجام فعالیتهای دیگر این پروژه مشغولم. این دانشجویان، بعد از جلساتی توجیهی، به مناطق محروم رفته و استعداد دانشآموزان این مناطق را بر اساس معیارهایی از نظر میزان علاقه، قدرت انتقال، نحوه تحلیل بر روی موضوعات مختلف و توانایی یادگیری و ... میسنجند. بعد از انتخاب این دانشآموزان، به مدت ۲ سال، به آنها آموزش داده میشود.
بعد از ورود این دانشآموزان به دانشگاههای معتبر حقوق، ما به سراغ مؤسسات حقوقی میرویم و از آنها برای بورسیه کردن این دانشآموزان در دانشگاهها پول طلب میکنیم. بنابراین، این دانشجویان، هیچ مبلغی برای تحصیل پرداخت نمیکنند. هزینه تحصیل رشته حقوق برای دانشگاهها، سالیانه ۵ هزار دلار است که این مؤسسات، آن را پرداخت نموده و مبلغی نیز به عنوان مخارج زندگی، به آنها داده میشود.
تشویق مؤسسات حقوقی برای این کار چگونه است؟ به نظر میرسد که این قسمت، یکی از سختترین قسمتها باشد. اینطور نیست؟
برای من، این قسمت پروژه، قسمت دشواری نبود؛ به این دلیل که بسیاری از دوستانم در شرکتهای حقوقی رده بالا فعالیت میکنند و بورسیه کردن این دانشجویان با این مبالغ، برای یک شرکت حقوقی بزرگ، سنگین نیست. از طرفی، مردم و همچنین این مؤسسات، خودشان به این برنامه علاقهمندند. برای مثال، من فقط ده نفر پرسنل تمام وقت برای این پروژه دارم و ۵۰۰ نفر دانشجو، در ایالتهای مختلف به صورت داوطلبانه در این پروژه خدمت میکنند. از دانشآموزانی که به طریق فوق وارد دانشگاههای برتر حقوق هند شدند، تا کنون حدود ۱۰ نفر فارغالتحصیل شده است که همه در بهترین مؤسسات حقوقی مشغول به کار شدهاند. برای مثال، یکی از این دانشآموزانی که بدین طریق فارغالتحصیل شده است، مادرش در کتابخانهای کار میکند که در آمد ماهانهاش حدود صد دلار است و این دانشجو، بعد از فارغالتحصیلی و شروع به کار در یکی از مؤسسات حقوقی معروف، درآمد ماهیانهای حدود ۵۰۰۰ دلار دارد.
رابطه این پروژه را با ایجاد جامعه خلاق چه میبینید. آیا میتوان برای ایجاد جامعه خلاق نیز چنین برنامههایی پایهریزی نمود؟
ما در درجه اول، باید بپذیریم که خلاقیت چیزی نیست جز متفاوت فکر کردن. وقتی جامعهای قابلیت پذیرش تفاوتها را داشته باشد، خودبهخود به سمت خلاقیت میرود. هنگامی که همه به نوع بخصوصی از مدارس میروند، درسها را به روشی مشترک با بقیه میآموزند، غذاهای مشابه میخورند و حتی فعالیتهای تفریحی مشابه انجام میدهند، تفاوتها عجیب به نظر میرسد و پذیرش آن دشوار میگردد. مثلاً برای دانشآموزانی که در مدارس شهرهای بزرگ هند درس میخوانند، درک و همنشینی با دانشآموزی از ایالتهای شمال شرقی هند، که با زبان دیگری صحبت میکند و ظاهری شبیه مغولها دارد، کمی دشوار است. مردم این مناطق، در میان کوهها و روستاهایی زندگی میکنند که حتی خوردن حشرات هم در آنجا مرسوم است. درحالیکه همین دانشآموز، به دلیل نوع سبک زندگیش، منبع غنیای از اطلاعات، در مورد گیاهان و حشرات و طبیعت است. با نادیده انگاشتن و یا حذف این دانشآموز در چرخه آموزش، ما از اطلاعات بسیار غنی او محروم خواهیم بود. در حقیقت، هدف پروژه «IDIA»، مهیا نمودن زمینه، برای پذیرش همین تفاوتهاست. پذیرشی که در نهایت، از تمام پتانسیلهای موجود استفاده خواهد کرد و جامعهای خلاق به وجود خواهد آورد که برای کشور منفعتآفرین است.
اجازه دهید به وبلاگ شما، «Spicy IP»، بپردازیم انگیزه شما برای ایجاد این وبلاگ چه بود؟ چرا به فکر این افتادید که مالکیت فکری و مفاهیم آن را از طریق این وبلاگ، برای عموم آسان و قابلفهم کنید؟
واقعیت این است که دلیل اصلی و اولیه من برای این کار، صرفاً رهایی از کسالتی بود که در آن زمان دچارش بودم. من برای مدتی، محقق میهمان در دانشگاه ایلینوی در شهر ارباناشمپین آمریکا بودم. شهری خوب، ولی بسیار خستهکننده! در آمریکا، تقریباً بدون داشتن اتومبیل نمیشود زندگی کرد و من در آن زمان اتومبیلی نداشتم. نوشتن این وبلاگ، صرفاً با هدف سرگرم ساختن خودم در آن شهر صورت گرفت. بعد از مدتی، مشاهده کردم که وبلاگ بازدیدکننده دارد و نظراتی هم داده میشود، به این نتیجه رسیدم که باید این کار را جدی تر گرفت.
از آنجا که اطلاعات افراد در مورد مالکیت فکری در هند بسیار اندک بود، این ناآگاهی، باعث تخلفاتی محرز شده بود. وکلا و کارمندان ادارات ثبت اختراع، از همین بیاطلاعی مردم سوءاستفاده کرده و هزینههای زیادی را به نفع خود، به مردم تحمیل میکردند. بنابراین، ما تصمیم گرفتیم که تمام اطلاعات مربوط به جوانب مختلف حقوق مالکیت فکری را، به صورت آنلاین در اختیار عموم قرار دهیم.
از طرف دیگر، در آن زمان، سال ۲۰۰۶- ۲۰۰۵، هیچ اطلاعاتی از پتنتها و اختراعات ثبتشده در اختیار عموم قرار نداشت. ما کمپینی از طریق وبلاگ بنیان نهادیم و به نخستوزیر و رییسجمهور و تمام مقامات زیربط، نامهنگاری کردیم. مرتب وزارتخانه را تحت فشار قرار دادیم، مبنی بر اینکه اطلاعات اسناد پتنت باید در اختیار همه قرار گیرد. ما در نامهها، بر ادعای مقامات و دولت هند، مبنی بر ابرقدرت بودن هند در حوزه «IT»، دست میگذاشتیم که چرا در عصر دیجیتال، کشوری مثل هند، با این تعداد نیروی متخصص «IT»، هنوز نباید قادر باشد که اطلاعات اسناد پتنتهای خود را به صورت آنلاین، در اختیار همه قرار دهد؟ مگر نه این است که فلسفه ثبت اختراع و پتنت کردن، در اختیار عموم قرار دادن آنهاست، تا همه از این اطلاعات بهره ببرند و نوآوریهای بیشتری حاصل شود. در پاسخ میشنیدیم که هرکسی که بخواهد اطلاعاتی از پتنت دریافت کند، به آسانی میتواند به ادارات ثبت اختراع مراجعه حضوری داشته باشد. ولی آیا این قانع کننده است؟ چند نفر تمایل به مراجعه حضوری به ادارات ثبت اختراع را دارند؟
همه این اعتراضات و فشارها، باعث شد تا کمکم از سال ۲۰۰۷ به بعد، اطلاعات اسناد پتنت، در معرض عموم قرار گیرد. بعد از انتشار اسناد پتنت، ما متوجه مواردی از فساد شدیم که در سیستم پتنت هند و بین وکلا و کارکنان ادارات ثبت اختراع، وجود داشت: رشوه. از طریق بررسی پروندهها که دیگر انتشار یافته و قابلدسترس برای عموم بودند، ما متوجه موارد غیرقانونی میشدیم؛ مثلاً پتنتی که نباید گرنت میشد، به دلیل همان فساد دستگاه، گرنت شده بود. ما در وبلاگ، شروع کردیم به نوشتن در خصوص این موارد. به دلیل همین افشاگریها، دو نفر از کارکنان ادارات ثبت اختراع، در همان ماههای آغازین بعد از انتشار این نوع مقالات در وبلاگ، دستگیرشده و به زندان فرستاده شدند.
آیا با مقاومت گروههای مخالف مواجه نشدید؟
در ابتدای کار، ما مخالفان زیادی داشتیم. مثلاً دستگیری آن دو نفر، مصادف با زمانی بود که من در بمبئی کار میکردم و برای رفتوآمد در سطح شهر، از موتورسیکلت استفاده میکردم. تا یک ماه بعد از دستگیری آن دو متخلف، ماشینی همیشه در تعقیب من بود. چون به هر حال، پذیرش این برای آنها سنگین بود. در وبلاگ، پستهای متعددی به اهمیت تأثیر شفافسازیها در تمام مراحل ثبت اختراع اختصاص داده شد و اینکه این موضوع چه مقدار در کاهش فساد حاکم تأثیر خواهد داشت. به تدریج، به دلیل آگاهی بیشتر خوانندگان از این قضایا که وبلاگ ما هم سهم عمدهای در آن داشت، فشار بر روی ادارات ثبت، برای در اختیار قرار دادن اطلاعات، بیشتر شد. در حال حاضر، همه اطلاعات، قابل دستیابی است. به آسانی میتوان، آنچه یک وکیل برای اختراع تنظیم نموده و همچنین آنچه که ادارات ثبت اختراع برای گرنت یا رد یک اختراع انجام دادهاند را متوجه شد.
با این اوصاف، نقش شما در بهبود وضعیت مالکیت فکری هند، غیرقابل اغماض است. درست است؟
بله و البته در این راه، بسیاری از مردم ما را به خاطر تعارضاتی که با سیستم داشتیم، چپگرا میدانند. ولی برای ما مهم نیست. هدف اصلی ما، بالا بردن شفافیت بود که من و همکارانم، در این راه، موفقیتهای زیادی کسب کردیم. برای ما، فرقی نمیکند که ما را چپگرا بدانند یا راستگرا یا در مرکز. همین به هدف رسیدن و شفافیت بخشیدن، برای ما هدف بود که تا مقدار زیادی، به آن رسیدهایم.
برگردیم به وبلاگ «Spicy IP»، شما گفتید که در روزهایی شروع به نوشتن کردید که نوشتن وبلاگ تنها تفریح شما بود. بعد از آن، زمانی که فعالیتهای شما بیشتر شد، چطور همچنان به نوشتن ادامه دادید؟ علاوه بر شما، این وبلاگ، نویسندگان دیگری هم دارد که با تفکرات و اهداف شما هم راستا میباشند، چطور توانستید مشارکت آنها را جلب کنید؟
این به مهمترین استعداد خدادادی من بر میگردد. مهمترین استعداد من، این است که استعدادهای دیگران را کشف کنم. در حقیقت، من این استعداد را دارم که استعداد دیگران را کشف نموده و آنها را در مسیر شکوفا کردن استعدادهایشان قرار دهم. این استعداد، در این کار هم به کمک من آمد. من از میان دانشجویان و شاگردانم، موفق به ایجاد یک تیم شدم که برای رسیدن به هدف مورد نظر، علاقهمند بودند و حتی بهتر از من فکر میکردند. خیلی بهتر از من. من به آنها آزادی عمل دادم و گفتم بنویسید. این کار شماست. آنها از قدرت تحلیلی خوبی برای نوشتن برخوردارند و شامه بسیار تیزی دارند.
هزینه تأمین محتوا برای وبسایت را چطور تأمین میکنید؟
تأمین محتوا، توسط تیمی که پیشتر گفتم، همه رایگان انجام میشود. این کار، سود دو طرفه دارد. آنها آنچه در ذهن دارند را مینویسند و من به آنها در نوشتن بهتر آنچه در ذهن دارند، کمک میکنم. من وسواس زیادی در نوشتن دارم و نوشتهها را حتی تا بیست بار هم چک میکنم، تا هیچ اشتباهی در آن نباشد و مفهوم به درستی و به طور ساده انتقال داده شود. این میزان وسواس در نوشتن و ایرادات وارده بر نوشته آنها، در ابتدای کار آنها را خیلی سرخورده میکرد، ولی به تدریج، اشتباهات آنها هم اصلاح میشد. من این وسواس زیاد را هنگامی که در یکی از مؤسسات حقوقی معروف هند مشغول به کار بودم، یاد گرفتم. رئیس من در آن زمان، به انتخاب درست عبارات و غلطهای املایی و نگارشی، بسیار حساس بود. حتی اگر یک ویرگول را اشتباه میگذاشتم، نوشته را به سویم پرت میکرد. کار در آنجا، باعث شد تا من در نوشتن مهارت زیادی کسب کنم.
من به افراد تیمم میگویم که من به شما دستمزدی بابت نوشتن پرداخت نمیکنم، ولی شما با نوشتن برای وبلاگ، به آموزشی دست پیدا خواهید کرد که در هیچ جای دیگر، چنین آموزشی ممکن نیست. هر پست وبلاگ، با حساسیت زیادی منتشر میشود. این، هم به نفع وبلاگ است که هدفش ایجاد شفافسازی در جامعه است و من به عنوان مؤسس آن شناخته شدهام، و هم به نفع دانشجویانی است که تیم نوشتن را تشکیل دادهاند. چون نوشتن در این وبلاگ، علاوه بر اینکه باعث افرایش مهارتهای این دانشجویان میشود، به آنها طرز انتقال تفکر انتقادی را میآموزد. همچنین، این مزیت را نیز دارد که بعد از سه ماه نوشتن، نام آنها هم در پایین پستها آورده شده و این زمینه را در کسب شهرت برای آنها فراهم میآورد.
طرز نوشتن و انتقال مفاهیم، بسیار مهم است، من نمیخواهم که ذهن خوانندگان را با عباراتی مثل ماده ۵ قانون x خسته و گیج کنم. نوشتهها باید به گونهای نوشته شود که در خواننده ایجاد هیجان کند. یک موضوعی که الان به ذهنم رسید و میتوانم آن را به عنوان یک مثال در مورد کمک به قابلفهم کردن موضوعات به خوانندگان مطرح کنم، موضوع استناد به پروندههای دادرسی آمریکا در دادگاههای هند است؛ چرا هند به طور ناگهانی، پروندههای دادرسی آمریکا را مورد استناد قرار داد؟ ما زمانی مستعمره انگلیس بودیم و قوانین ما بر اساس قوانین و پروندههای دادگاهی انگلیس تنظیم شده است. استناد به پروندههای دادگاهی، در حقیقت نوعی نظام حقوقی را بیان میکند، به نام رویه قضایی یا رویه سابقه یا «common law» که در برخی کشورهای انگلیسیزبان و کشورهایی که زمانی مستعمره انگلیس بودهاند، رواج دارد. چرا در دهه هشتاد و نود، این حرکت، به سمت پروندههای دادگاهی آمریکایی تغییر جهت داد؟ ما بررسی کردیم و دیدیم که منشأ این تغییر جهت، به زمانی بر میگردد که یکی از وکلای هندی، پروندههای نقد شده در کتاب «مک کارتی» را مورد استناد قرار داد. مک کارتی، قاضی معروف و شناختهشدهای است که کتاب مشهور او، موضوعی در مورد نقض حق علامت تجاری و همین طور رقابت ناسالم دارد. دلیل استناد به این کتاب که حاوی پروندههای دادگاهی معروف آمریکاست، این بود که این پروندهها، هم معروف هستند و هم شفاف. آمریکاییها، عموماً نظرشان در پروندههای دادرسی، به یک سمت سوق پیدا میکند و نتیجه مشخصتر است؛ در صورتی که انگلیسیها، در پروندهها محافظهکاری را رعایت میکنند و نتیجه پروندههای دادگاهی آنها، تا حدود زیادی ابهام دارد. به این ترتیب، کمکم استناد به پروندههای دادگاهی آمریکا در هند، رایج شد. ما در وبلاگ، به این موضوع پرداختیم و مزایا و معایب استناد به هر یک از آنها (پروندههای آمریکایی یا انگلیسی) را تحلیل کرده و شرح دادیم. اینها چیزهایی هستند که در هیچ کلاس درسی به شما آموزش داده نمیشود و خوانندگان هم، این اطلاعات مفید و جدید و تحلیلی را که به صورت رایگان در اختیارشان قرارگرفته، دوست دارند. این اطلاعات، برای آیندگان هم مفید خواهد بود، چرا که متوجه تغییر استراتژیها میشوند.
ولی درعینحال، در نوشتن مطالب، باید جانب دقت را در نظر داشته باشیم و مراقب باشیم که مورد اتهام قرار نگیریم. ویرایش و بازبینی چند باره، به این دلیل است که اطلاعات اشتباهی را نقل نکرده باشیم. با این حال، مواردی بوده است که مورد اتهام قرارگرفتهایم، ولی از آنجا که به درستی کارمان اعتقاد داریم، این موارد اهمیتی برای ما ندارد.
آیا این وبلاگ، درآمدی هم برای شما دارد؟
درآمد مستقیمی برای ما ندارد. ما تعداد بسیار کمی تبلیغات داریم. از طرفی، هزینهها هم پایین است. تنها هزینه، هزینه حفظ هاست و دامین و طراحی وبسایت است. پولی بابت نوشتن به کسی پرداخت نمیشود. ولی این وبلاگ، منفعتهای غیرمستقیمی برای ما دارد. یکی اینکه باعث انتقال افکارمان و در نهایت ایجاد شفافیت بیشتر شده است و دیگر آنکه شهرتی که از طریق وبلاگ کسب کردهایم باعث مراجعات بیشتر به ما میشود.
دلیل انتخاب این اسم، «مالکیت فکری با طعم بسیار تند»، چه بود؟
موضوع مالکیت فکری، همیشه در هند طعم تندی دارد و موضوعی است که همیشه با چالشهای زیادی مواجه است. به عنوان مثال، در طی همین کارگاه آموزشی که داشتیم، بارها از من پرسیده شد که چرا من دو عدد گوشی همراه دارم و چرا از گوشی دو سیم کارته استفاده نمیکنم. این موضوع هم، به همان تند و تیزی مسئله مالکیت فکری در هند بر میگردد، به پتنتی هندی که ما به آن پتنت بد میگوییم و به ناحق گرنت شده است. این پتنت، دو سیم کارته بودن گوشی را ادعا کرده است و لذا حق دارد جلوی واردات گوشیهای همراه دو سیم کارته را بگیرد و موفق شده، پول بسیار زیادی از این طریق کسب کند. وکلای این پرونده (سه وکیل)، از سامسونگ تقاضای پول زیادی برای شراکت در سهم واردات به کشور کردند و مصرفکنندگان گوشیهای سامسونگ را به دلیل استفاده از این گوشیها، تحت پیگرد قانونی قرار دادند. طوری که شرکت سامسونگ، پروندهای بر طبق قانون رعایت حقوق مصرفکنندهها در هند تشکیل داد که هنوز باز است. ما در وبلاگ، در مورد این موضوع نوشتیم و سعی در شفافسازی این موضوع برای خوانندهها و شناساندن مقصران این پرونده کردیم. این قضیه، باعث شد که بین وکلای این پرونده هم، بر سر ادامه کار، اختلاف به وجود آید.
ضمن تشکر از حضور شما و این مصاحبه ارزشمند، اگر صحبت یا توصیهای برای ما در مورد فعالیتهای مالکیت فکری در ایران دارید بفرمایید ؟
من معتقدم که در کشورهایی مثل ایران هم، برای شفافسازی قوانین مالکیت فکری، بهتر است اقداماتی انجام شود. مبهم بودن قوانین مالکیت فکری ایران، به این دلیل است که کسی وارد آن نشده و نگاه تحلیلی بر روی آن نداشته است. از موارد مبهمی که به نظر میرسد، شروع کنید و در مورد آن تحقیق نموده و بنویسید. با این کار، کمک بسیار بزرگی در خدمت مالکیت فکری و پتنت ایران انجام دادهاید.