مقدمه
اولاو جایگر «Olav Jaeger»، از مشاورین و همکاران ارشد شرکت زاکو «Zacco» است که مسئولیت دفتر این شرکت در مونیخ را بر عهده دارد. وی بر فعالیتهای ثبت اختراع شرکت در اتحادیه اروپا و بهطور خاص آلمان نظارت داشته و فعالیتهایش در حوزه ثبت اختراع، دامنهای وسیع از فناوریها در زمینههای الکترونیک و فیزیک، شامل دستگاههای حافظه، پردازش تصویر، حسگرها، دستگاههای پزشکی، مخابراتی و مکانیکی را شامل میشود.
اولاو نهتنها در نوشتن پیشنویس و پیگیری درخواست ثبت اختراع تجربه دارد، بلکه در بسیاری از دعویهای حقوقی در دادگاههای ملی و یا دفتر ثبت اختراع اتحادیه اروپا، وکیل و نماینده موکلین خود بوده است. همچنین وی در زمینه قراردادهای اعطای مجوز و مذاکرات مرتبط با آن، تجارب متعددی داشته و قوانین حقوقی مالکیت فکری آمریکا و چین را به خوبی میشناسد.
اولاو جایگر، فعالیتهای حقوقی در حوزه مالکیت فکری و ثبت اختراع را از سال 2003 میلادی و در شرکت مشهور «Epping Herman Fischer» آغاز نمود. این شرکت آلمانی، در حوزه ثبت اختراع فعالیت داشته و اولاو در بسیاری از همکاریهای ملی و بینالمللی بزرگ این شرکت، بهعنوان وکیل حضور داشته است. وی همچنین برای چندین سال، مدیر ارشد ثبت اختراع شرکت «Tetra Pak» بوده و در دعویهای حقوقی و اتخاذ راهبردهای مالکیت فکری در فضای کسبوکار، به این شرکت مشاوره داده است. جالب اینجا است که این متخصص حوزه ثبت اختراع، پیش از سال ۲۰۰۳ و ورود به «Epping»، در دانشگاه فنی مونیخ به تدریس فیزیک مشغول بود. تغییر حوزه فعالیت و ورودش به حوزه مالکیت فکری، به لطف مدرک کارشناسی ارشد حقوقی است که از دانشگاه هاگن اخذ نمود.
اولاو در سال ۲۰۱۹ میلادی و به پاس فعالیتهای درخشان و مستمرش در حوزه ثبت اختراع، بهعنوان ستاره مالکیت فکری انتخاب گردید. به همین مناسبت، شرکت زاکو مصاحبهای با موضوع «مدیریت ریسک و مالکیت فکری»، با وی انجام داده که در ادامه، مروری بر آن خواهیم داشت.
چرا ورود فعالانه شرکتها به حوزه مالکیت فکری اهمیت دارد؟
دلایل بسیاری برای فعالیت پویا و گسترده در زمینه مالکیت فکری وجود دارد. با این حال، به نظر مفید است که تعریفی گسترده از مالکیت فکری ارائه دهیم. همانطور که زاکو میگوید، مالکیت فکری نوعی سرمایه ساختاریافته است که (حداقل باید) به مهارت، دانش یا تجربه کارمند بستگی نداشته و مالک آن، سازمان باشد. به بیان سادهتر، مالکیت فکری یک دارایی نامحسوس است که شامل دستورالعملهای موردی، خطمشی، دفترچههای راهنمای کاری، اختراع، طراحیها و ... میشود. با این تعریف، یک حق مالکیت فکری، قویترین سرمایه ساختاریافته خواهد بود؛ چرا که توسط مجموعهای از قوانین و مقررات حقوقی تحت محافظت قرار میگیرد. رویکرد ما در این زمینه، این است که مالکیت فکری را نسبت به دیدگاه سنتی موجود، گستردهتر و کلیتر در نظر بگیریم و صرفاً یک پتنت، نشان تجاری یا طراحی صنعتی را در نظر نگیریم. به عبارت دیگر، به سمت مدیریت اطلاعات پیش برویم تا اینکه صرفاً به مشاوره مالکیت فکری بپردازیم.
بنا به تعریف فوق، استفاده پویا از مالکیت فکری، باعث میشود تا سازمان، ریسکهای تجاری خود را شناسایی و ارزیابی نموده و در نهایت، آنها را کاهش دهد. این کار، همچنین موجب میشود تا فرصتهای تجاری را بهدرستی شناسایی و جذب نماییم. برای مثال، نداشتن یک دستورالعمل واضح و شفاف (که هر کارمندی از آن اطلاع دارد)، در مورد چگونگی همکاری با یک شریک تولیدی بالقوه، میتواند منجر به از دست دادن مالکیت فکری نتایج تولید شود. مثال دیگر، پایگاه داده مدیریت ارتباط با مشتری بهعنوان ابزاری کلیدی برای هر سازمان در زنجیره تأمین یا فروش است. مفهوم به دست آوردن یک اختراع برای محافظت از یک محصول یا خدمات، مثال سوم و شناختهشدهای در این ارتباط است. شایانذکر است که شرکتهای کوچک و متوسط، دیدگاه به نسبت محدودتری در این زمینه داشته و مالکیت فکری را تنها در انواع معروف حقوق مالکیت فکری خلاصه میکنند.
در مجموع، بهکارگیری و دنبال نمودن فعالانه مالکیت فکری، باعث ارزش افزایی قابلتوجه برای سازمان میشود. استفاده و پیگیری فعالانه مالکیت فکری، توانمندسازی کسبوکار را در پی داشته و در بسیاری از استارتآپها و کسبوکارهای نوپا، بیشترین ارزشافزوده، در حقوق مالکیت فکری و پیگیری فعال آنها نهفته است.
آیا در سالهای اخیر، اهمیت مسائل مربوط به مالکیت فکری افزایشیافته است؟ (با توجه به روند جهانیسازی که شرکتهای نوپا اغلب تصمیم میگیرند تا فعالیت خود را در کشورهای جدید گسترش داده و فروش خارجی داشته باشند.)
بله، قطعاً همینطور است. اهمیت برند و نشان تجاری، پیشتر در تجارت و کسبوکار مشخص شده بود. کوکاکولا یکی از مشهورترین و ارزشمندترین نشانهای تجاری در دنیا بوده و هست و با ظهور عصر اطلاعات، برندهای جدیدی مانند اپل، فیسبوک یا گوگل، قهرمانان جدید این حوزه هستند. میتوان بهطور ویژه، اعلام نمود که در فاز استارتآپی، برندینگ همهچیز است و یک برند/ نشان تجاری که در نزد جامعه هدف، شهرتی مطلوب کسب نماید، اغلب عاملی کلیدی در ارتقای شرکت خواهد بود.
اما انواع دیگر حقوق مالکیت فکری نیز، برای تجارت و پیشبرد اهداف کسبوکار، اهمیت فزایندهای یافتهاند. طراحیها اغلب جایگاهی خاص در ذهن مشتری داشته و برند و نام شرکت را برای وی تداعی میکنند. علاوه بر این، طراحیهای صنعتی بهعنوان شاهدی برای نوآوری در نظر گرفته شده و در نتیجه، نقشی پررنگتر در فضای کسبوکار سالهای اخیر ایفا نمودهاند. طراحیهای نوآورانه را از این منظر میتوان مهم دانست که در بسیاری از مواقع، یک طرح میتواند دلیل اصلی تمایز بین رقبا و یک عامل خرید محصول در میان طیف وسیعی از محصولات مصرفی باشد. اتحادیه اروپا، با وضع مقررات و دستورالعملهای مختلف در این زمینه، اهمیت رو به رشد مالکیت فکری را در نظر داشته است. برای مثال، دستورالعمل «۲۰۱۳/۶۰۸» که به مالکین و صاحبان امتیاز داراییهای فکری، روشی نسبتاً ساده برای توقیف کالاهای نقضکننده حقوق مالکیت فکری که به این اتحادیه وارد شدهاند را، ارائه میکند.
با وجود افزایش بهکارگیری سایر انواع حقوق مالکیت فکری، باز هم وقتی صحبت از حقوق مالکیت فکری میشود، مهمترین مسئله ثبت اختراع است. حقوق پتنت، تنها برای محافظت از محصولات استفاده نمیشوند؛ بلکه از آنها برای مجموعهای از اهداف پویا استفاده میگردد. اعطای مجوز بهرهبرداری از فناوریهای دارای ثبت اختراع، خصوصاً در صنعت مخابرات، تنها یکی از زمینههایی است که موجب شکلگیری پتنتهای ضروری استاندارد شده است. از دیگر کارکردهای ثبت اختراع، میتوان به ابزار بازاریابی یا متعادلسازی موقعیت مذاکراتی در همکاریهای بالقوه اشاره نمود که امروزه از سوی شرکتهای مختلف بکار گرفته میشود.
البته این اهمیت رو به رشد حقوق مالکیت فکری، با چالشهایی هم مواجه است. صاحبان حقوق «IP»، از وضعیت بازار و محیط رقابتی، آگاهی بیشتری داشته و به فراخور این مسئله، تمایل دارند تا از بازار خود، به شکل سفتوسختی محافظت نمایند. این موضوع، برای شرکتهای کوچکتر، پیامدهایی به همراه خواهد داشت. هنگامیکه آنها تلاش میکنند تا با یک محصول یا خدمت جدید و نوآورانه به بازار فعلی وارد شده و یا حتی بازار جدیدی را ایجاد کنند، «ارزیابی محیط مالکیت فکری موجود»، برایشان کاری دشوار و پیچیده خواهد بود. این مسئولیت برای کسبوکارهای نوپا و استارتآپی، در مقایسه با سازمانهای بزرگتری که تجربههای متعدد و منابعی گستردهتر برای یک چشمانداز وسیع مالکیت فکری در اختیار دارند، چالشآفرین خواهد بود.
در صورت عدم توجه به داراییهای فکری شرکت، چه مشکلات و خطاهای کلاسیکی ممکن است رخ دهد؟ (برای مثال، راهبرد اشتباه، عدم وجود استراتژی «IP»، ناآگاهی محض و ...)
اگر متوجه داراییهای فکری شرکت نباشید، یا به عبارت سادهتر، به شکل پویایی آنها را پیگیری نکنید، دیر یا زود در کسب فرصتهای تجاری ناکام میشوید. در این حالت، ریسک از دست دادن غیرعمدی و ناآگاهانه داراییهای خود را پذیرفتهاید. لازم به تأکید است که پیگیری صرف داراییهای فکری (همانطور که در پرسش نخست مطرح شد)، کافی نیست. بعضاً اگرچه سازمانها راهبرد مالکیت فکری دارند، اما با راهبرد شرکت یا مأموریت و چشمانداز شرکت فاصله زیادی دارد. در اغلب موارد، واحدهای مختلف اثرات مالکیت فکری را در کسبوکار خود مشاهده نکرده و در نتیجه، ارتباط و تعامل خوبی صورت نمیگیرد. غیرقابل استفاده شدن داراییهای فکری، مناسب نبودن رویکرد حفاظتی، عدم پشتیبانی از اهداف کسبوکار و فاصله با راهبرد شرکت، قطعاً منجر به هزینههای بیشتر و کاهش بازده خواهد شد.
مثالی که ما تجربه کردیم، یک درخواست ثبت اختراع جهانی و بدون راهبرد مناسب و سازگار با استراتژی کلی شرکت بود که بسیار گران از آب درآمد. ما با استفاده از شاخصهای مختلف، ثابت کردیم که این فاصله گرفتن علیرغم تلاشهای صورت گرفته، آشکارا نشاندهنده از دست دادن سهم بازار در بسیاری از بازارهای کلیدی است. در ادامه، تغییر و اصلاح رویکرد ثبت اختراع، موجب کاهش بیش از هفتاد درصدی هزینهها و هدف قرار دادن مستقیم و کارآمد رقبا شد.
این مثال، نشان میدهد که یک رویکرد کلی از زمان تأسیس یک سازمان و درخواست از کل ذینفعان برای شناسایی راهبرد اساسی و جامع مالکیت فکری و ابزار مناسب برای تحقق آن، اهمیت بسیاری دارد. در عین حال، از آنجا که محیط مالکیت فکری دائماً در حال تغییر است، پیگیری مداوم این فرآیند ضروری است.
اگر متوجه داراییهای فکری شرکت نباشید، یا به عبارت سادهتر، به شکل پویایی آنها را پیگیری نکنید، دیر یا زود در کسب فرصتهای تجاری ناکام میشوید. در این حالت، ریسک از دست دادن غیرعمدی و ناآگاهانه داراییهای خود را پذیرفتهاید.
وقتی صحبت از مالکیت فکری میشود، شما بهعنوان یک شرکت، چه چیزی را در نظر میگیرید؟
وقتی شما در مورد مالکیت فکری فکر میکنید، چندین سؤال به ذهن خطور میکند. علیرغم تعریف مالکیت فکری، سؤالات کلیدی اغلب این است که از منظر راهبرد کلی شرکت یا کسبوکار، میخواهید با مالکیت فکری چه چیزی را به دست آورید و ریسکها، چالشها و فرصتها کدامند. این در حالی است که بهعنوان یک شرکت کوچک، بهتر است از انتها شروع کنید. برای مثال، از خود بپرسید که اختراعات، خدمات یا برندهای مهم خود را چگونه بهدرستی محافظت کنم. گاهی اوقات ما پیشنهاد میکنیم که سؤال را تغییر داده و یک رویکرد صعودی را اتخاذ کنیم؛ مثلاً چه فرصت / ریسکهایی تحت تأثیر راهبرد شرکت قرار میگیرند و داراییهای نامحسوس من، چگونه با آن ریسکها و فرصتها مرتبط میشود. در هر صورت، باور داریم که در طولانیمدت، هزینههای مرتبط با مالکیت فکری کاهش یافته و سود حاصل از بهکارگیری آنها افزایش مییابد.
رویکرد فوق، یک رویکرد کاملاً راهبردی است. البته سؤالات جزئی مانند چگونه میتوانم از مالکیت فکری در بازارهای خارجی محافظت کنم و هزینههای مرتبط با آن کدامند، بهخودیخود سؤالات ارزشمندی هستند. با این حال، این سؤالات وقتی در بافت راهبردی قرار بگیرند، در مقایسه با زمانی که بهتنهایی پاسخ داده شوند، میتوانند به جوابهای مختلفی منجر شوند. برای مثال، وقتی بازارهای کلیدی هدف، تنها سوئد و دانمارک هستند، درخواست برای یک نشان تجاری جامع یا یک ثبت اختراع اروپایی گرانقیمت، چندان منطقی به نظر نمیرسد.
هنگامی که یک شرکت با مرکز مشاوره ثبت اختراع تماس میگیرد، از چه بخشی از مالکیت فکری مراقبت میکند؟
عموماً موضوع هزینه و سود است. ما انواع روشهای مختلف را مشاهده کردهایم. برخی از شرکتهای بزرگ، بخشهای ثبت اختراع داخلی بزرگی دارند که به جنبههای مختلف بهکارگیری، اقامه دعوی و اجرای مالکیت فکری میپردازند. شرکتهای دیگر (حتی شرکتهای بزرگتر)، برای توصیه گرفتن به مشاوران خارجی نیاز دارند. در کشورهای اسکاندیناوی، متداول است که یک وکیل خارجی استخدام شده و سپس بخشی از دپارتمان داخلی شرکت، بر روی کار وی نظارت داشته باشند؛ در حالی که شرکتهای دیگر ترجیح میدهند تا با وکیل داخلی بهعنوان کارمند شرکت کار کنند. این مسئله، به انواع وکلا، شامل وکلای ثبت اختراع، وکلای نشان تجاری و وکلای عمومی مرتبط میشود. برخی از مسائل مرتبط با سؤالات حقوقی بسیار خاص، مانند «آنتی تراست»، وکلای تخصصی را درگیر میکند که تقریباً همیشه وکلای خارجی هستند. در این مثال، برای وظایف خارج از حوزه اسکاندیناوی، به یک نماینده یا وکیل خبره نیاز است که نماینده سازمان در برابر مقامات خارجی خواهد بود.
عموماً توصیه میشود که شرکتهای کوچک و متوسط، از وکلای خارجی بهعنوان نقطه شروع استفاده کنند، صرفاً به این خاطر که در ابتدای کار، میزان وظایف مرتبط با مالکیت فکری، نسبتاً ناپایدار و کمتر قابل پیشبینی هستند. علاوه بر این، یک کارمند تماموقت نسبتاً گران است و با منابع محدود یک استارتآپ یا شرکت متوسط، همخوانی ندارد. یک شرکت حقوقی فعال در حوزه مالکیت فکری، عموماً کل جنبههای مرتبط با مالکیت فکری، شامل وظایف اجرایی که اغلب نادیده گرفته میشوند را مدیریت میکند. ما در شرکت زاکو، به مشتریان خود در تمامی زمینههای مالکیت فکری و مدیریت اطلاعات، توصیههایی میکنیم که شامل مشاوره پیرامون راهبردهای مالکیت فکری، شناسایی و به دست آوردن حقوق مالکیت فکری، ارزیابی ریسک و همچنین توصیههایی برای کاهش هزینههای اجرا و پیگیری حقوق مالکیت فکری است.
آیا کار کردن بر روی مالکیت فکری، پرهزینه و گران است؟
بله و خیر. مالکیت فکری قطعاً ارزانترین دارایی نیست. با این حال، باید در بافت موضوعی و بنا به مورد به این سؤال پاسخ داد. برای مثال، شفافیت محصول یا اصطلاحاً «Freedom To Operate» را در نظر بگیرید. این مفهوم، به شناسایی و ارزیابی تهدیدهای بالقوه برای یک سرویس یا محصول مشتری معطوف است. هزینههای ارزیابی و تلاش برای تعیین ریسکهای فعالیت برای یک محصول مشخص، بسیار متغیر است و میتواند به چند صد هزار یورو برسد. با این حال، این مسئله کاملاً به محصول بستگی دارد. یک محصول دارویی را در نظر بگیرید که هزینههای تولید آن 300 میلیون یورو بوده و گردش مالی مورد انتظار آن، در حدود 50 میلیون یورو در سال است. در این مورد، صرف هزینه 100 میلیون یورویی برای تضمین این مسئله که هیچ فرد دیگری دارای ثبت اختراعی با پتانسیل استفاده علیه شما نیست، قطعاً ارزش دارد. از سوی دیگر، محصولی که تنها در بازار سوئد با گردش مالی مورد انتظار 100 هزار کرون در سال عرضه میشود، ارزش این هزینه را نخواهد داشت.
بحثی مشابه این، برای ایجاد حقوق مالکیت فکری نیز صدق میکند. باید سعی نمود که تا حد امکان، هزینههای مثلاً یک ثبت اختراع اولیه کم باشد. با این حال، پرداخت هزینه برای ایجاد یک حق انحصاری ارزشمند، چندان گران نیست. ما مثالهای زیادی را تجربه کردیم که در آنها، فشار هزینهها منجر به ثبت پتنتی میشد که اعطای آن دشوار بود و حتی بدتر از آن، در برابر نقضکننده پتنت، قابلیت اجرایی نداشت. در این حالت نیز، روشهای مختلفی قابلاجرا هستند. میتوان یک رویکرد با تمرکز بر سبد حقوق مالکیت فکری کوچکتر را ترجیح داد؛ درحالیکه فردی دیگر ترجیح میدهد تا پول بیشتری را صرف ایجاد یک حق مالکیت فکری فردی و گرانقیمت نماید. روش مناسب، به جنبههای مختلفی از جمله راهبرد مالکیت فکری مرتبط با سازمان یا کسبوکار مذکور بستگی دارد.
بین اطلاعات و امنیت فناوری اطلاعات و مدیریت ریسک مالکیت فکری، چه رابطهای وجود دارد؟ بیشتر از آنچه فکر میشود، به هم مرتبطند؟
قطعاً، ما در شرکت زاکو این دو مفهوم را دو روی یک سکه میدانیم، یا به شکل ابتداییتر، مدیریت ریسک مالکیت فکری را نوعی مدیریت اطلاعات به حساب میآوریم.
همه چیز با داراییهای نامحسوس شروع میشود. مدیریت اطلاعات پیرامون شناسایی داراییهای نامحسوس، نوعی شناسایی تهدیدها و فرصتهای تأثیرگذار بر داراییها و سپس ارزیابی آن فرصتها و تهدیدها است. عموماً مدیریت ریسک، ابزاری برای پرداختن به هر تهدید (و فرصت) مرتبط با داراییهای نامحسوس است. همانطور که اشاره شد، مالکیت فکری یک شکل ساختاریافته از دارایی نامحسوس است. مدیریت ریسک مالکیت فکر،ی چیزی جز مدیریت ریسک یک زیرمجموعه بسیار مهم از داراییهای نامحسوس نیست. در این خصوص، امنیت فناوری اطلاعات، نوع دیگری از محافظت منتها کمی فیزیکیتر است (برای مثال، دسترسی را محدود میکند، رمز میگذارد و ...).
در نتیجه، مدیریت اطلاعات (شامل مدیریت ریسک اطلاعات) به معنای فرآیندها و ابزارهایی برای محافظت از انواع داراییهای نامحسوس توسط ابزارهای مختلف است. برای ما این یک اساس و رکن کلیدی است و بدون وجود داشتن مدیریت اطلاعات صحیح، که مدیریت مالکیت فکری یا ارزیابی ریسک مالکیت فکری بخش مهمی از آن است، سازمان هر مزیت رقابتی که توسط محصول یا خدمات خود در مرحله اول به دست آورده است را از دست خواهد داد.