مقدمه
دفتر ثبت اختراعات و علائم تجاری آمریکا، هر ماه با داستانهایی در خصوص مخترعین یا کارآفرینانی که نوآوریهای چشمگیر آنها توانسته تفاوتی مثبت در جهان ایجاد نماید، این افراد نوآور را در قالب مصاحبه به مخاطبین خود معرفی میسازد. مصاحبه اخیر این سازمان با تمپل گراندین «Temple Grandin»، مخترع، استاد دانشگاه، نویسنده، سخنران انگیزشی و یک مبلغ برجسته رفتارهای انسان دوستانه با حیوانات است.
احتمالاً داستان موفقیت بسیاری از چهرههای علمی، کارآفرینان و شخصیتهای مشهور را شنیدهاید. بسیاری از آنها از همان کودکی به دنبال کارهای منحصربهفرد و عجیب بودهاند. اما داستان موفقیت تمپل گراندین بسیار متفاوت است. وی تا چهارسالگی قدرت تکلم نداشت و به همین دلیل، هیچکس انتظار نداشت که بتواند در زندگیاش دستاورد قابلتوجهی داشته باشد، چه برسد به اینکه به یکی از برجستهترین چهرهها در حوزه علم و فناوری مبدل شود. با این حال، با حمایت مادری مصمم، روحیهای قوی و تابستانی دور از خانه، دختری که تنها تفکر دیداری داشت، به شخصیتی متفاوت بدل گردید.
گراندین یکی از مشهورترین افراد مبتلا به اوتیسم است که برای سیستم منحصربهفرد مدیریت حیوانات مزرعه خود، پتنتهایی به ثبت رسانیده است. مسیر او بهعنوان یک مخترع زمانی آغاز شد که در خردسالی، آزمایشهایی با اشیای پرنده انجام میداد. این فرآیند در مزرعه خالهاش در آریزونا و در زمان نوجوانی وی ادامه یافت. تجربه بودن در کنار حیوانات مزرعه، زندگی او را تغییر داد. این تجربه، گراندین را در مسیر بهبود شرایط در صنعت دامداری و تبلیغ برای افراد مبتلا به اوتیسم قرار داد. در ادامه، بخشی از صحبتهای گراندین در مصاحبه با «لیندا هاسلر» آمده است.
لطفاً کمی در مورد مشکلاتی که میخواستید برطرف کنید، صحبت نمایید؟
دلیل علاقهمندی من به صنعت دامداری، تجربه جالبی بود که در نوجوانی داشتم. این مسئله در مورد شغل مهم است. اینکه دانشآموزان به چیزهایی که با آنها مواجهند علاقهمند شوند و یا متوجه شوند به چیزی که در معرض آن قرار دارند، علاقهای ندارند، مسئله مهمی در مورد شغل است و البته درک این مسئله نیز به همان اندازه مهم است.
من اصالتاً اهل شرق آمریکا هستم و هیچ پیشینهای در زمینه صنعت پرورش دام نداشتم. اما وقتی ۱۵ ساله بودم، به مزرعه خالهام رفتم و با صنعت پرورش گاو مواجه شدم.
چه مشکلاتی در صنعت دام مشاهده کردید که میخواستید آنها را برطرف نمایید؟
وقتی برای اولین بار در حوزه دام مشغول شدم، نمیدانستم که یک متفکر بصری «Visual Thinker» هستم. من به مزارع آریزونا میرفتم تا به واکسینه کردن دامها کمک کنم. اولین چیزی که توجه من را به خود جلب کرد، این بود که حیوانات گاهی اوقات از بالا آمدن شیب تند اجتناب نموده و ممکن است به مسیر نور خورشید یا طلوع آن، خودروی پارک شده نزدیک فنس یا طنابی در راستای شیب و یا تغییری در کف مرتع خیره شوند. من به آنچه دامها میدیدند، توجه میکردم. در آن زمان فکر میکردم که همه اینچنین هستند و نمیدانستم که طرز فکر من متفاوت است. نمیتوانستم درک کنم چرا افراد دیگر متوجه این مورد نمیشوند. بعدها فهمیدم که برخی افراد مانند من، متفکر بصری یا تجسم کننده اشیاء هستند و البته نوع ریاضیتری نیز وجود دارد که تجسمکننده الگو میباشند.
استیو جابز، رابط کاربری سادهای برای آیفون طراحی کرد که کار کردن با آن واقعاً ساده بود و مهندسین نیز آن را عملیاتی کردند. این مسئله، ترکیب همکاری دو ذهن متفاوت بود. من چیزهای مشابهی را در صنعت گوشت دریافتم. من تجهیزات کنترل دام را طراحی میکردم، روی انواع مختلفی از تجهیزات کار میکردم و با آهنگران مختلفی همکاری داشتم. متفکران بصری، کل تجهیزات مکانیکی هوشمند را اختراع میکنند. در حالی که مهندسین، با ذهن ریاضی محورتر خود، چیزهایی مانند دیگ بخار، سردکن، بتن فشرده و حتی نوع موادی که متفکران بصری درک نمیکنند را طراحی میکنند. البته کل گروه باید با همدیگر کار کنند. شما به هر دو نوع ذهن نیاز دارید. من تجهیزاتی به نام سیستم کنترلکننده مسیر مرکزی دو ریله طراحی کردم که خود را سرزنش میکنم که چرا چندین پتنت برای آن به ثبت نرساندم. میتوانستم، اما مشکل اینجا بود که همزمان به دانشگاه «ایلینویز» میرفتم و مشغول تحصیل در دوره دکتری بودم. اواسط دهه ۸۰ میلادی بود و در «Champagne-Urbana» هیچ وکیل ثبت اختراعی وجود نداشت و اگر هم وجود داشت، نمیدانستم از کجا آنها را پیدا کنم. از طرف دیگر، به قدری سرم شلوغ بود که نمیتوانستم سوار هواپیما شوم و به جایی که وکیل ثبت اختراع داشت، مسافرت کنم. پس عامدانه همه چیز را در معرض عموم قراردادم و الآن خود را سرزنش میکنم.
اشاره کردید که تجربه عملی بخش مهمی از اختراع است. کمی در مورد فرآیند اختراع خودتان صحبت کنید؟
اولین کاری که باید انجام میدادم، این بود که به بیرون و به مزرعه بروم و چیزهای زیادی را مشاهده کنم. تا در نهایت متوجه شدم که چیزهای مختلف، چطور به هم متصل شده و کار میکنند. سپس همانطور که آن را رسم میکردم، متوجه شدم که میتوانم آن را در ذهنم بسازم. من آن را در ذهنم میبینم.
آیا میتوانید در مورد زمان خاصی که برای یک اختراع به مشکل برخوردید، صحبت کنید؟
من در صنعت گوشت بودم و شش یا هفت سال، در آن صنعت کار طراحی انجام میدادم. اولین شکستم که درس بزرگی به من داد، در یک کارخانه سنتی بستهبندی گوشت بود. در آن کارخانه، خوکها مجبور بودند به طبقه سوم بروند اما بعضی از خوکها نمیتوانستند این کار را انجام دهند. از من خواستند تا برای بردن خوکها به طبقه سوم، یک سیستم نقاله طراحی کنم. شکست فاجعه باری بود. سیستم طراحی شده خوکها را به زمین انداخت. واقعاً افتضاح به بار آوردم و از این اتفاق، چیز مهمی یاد گرفتم. چیزهایی وجود دارد که مهندسها نمیتوانند رفع کنند. پیش از آن اتفاق، فکر میکردم که اگر بتوانم سیستم جادویی مناسبی را بسازم، جایگزین مدیریت میشود. همه مشکلات را رفع میکند. متوجه شدم در مهندسی تنها نیمی از مشکلات را میتوانید رفع کنید. مشکل خوکها ژنتیکی بود و با تغییر زادوولد خوکها برطرف میشود. این مثالی از ریشه اصلی یک مشکل است. شکست خوردن در قضیه مرتبط با خوکها ناراحتکننده بود و به خوبی به من نشان داد که چه زمانی مهندسی برای حل معضلی مناسب است و چه زمانی چیزهای دیگر برای رفع معضل مناسبتر هستند.
در طول مسیر حرفهای خود، چه کسانی به شما کمک کردهاند؟
من افراد فوقالعادهای در کنارم داشتم که کمکم میکردند. اول از همه مادرم بود. من ترغیب شدم که هنرهای مختلف را امتحان کنم، آن هم برای ساعتهای متمادی. ما متفکران بصری، تمایل داریم فرزندان هنر باشیم و البته با ساختن چیزهای مختلف رشد کنیم.
معلم علوم دبیرستانم هم، معلم فوقالعادهای بود. او بر روی لباسهای فضانوردی برای سازمان ناسا کار کرده بود و پروژههای جالبی به من میداد. من دانشآموز ضعیفی بودم و انگیزهای برای مطالعه نداشتم و تنها وقتی برای مطالعه انگیزه پیدا کردم که تحصیلات، مسیری برای تبدیل شدن من به یک دانشمند شد.
چه توصیهای برای سایر نوآوران دارید؟ برای افراد دیگری که به اختراع کردن علاقهمند هستند، چطور؟
بیایید با کودکان شروع کنیم. وقتی کوچک بودم، دو کتاب دوستداشتنی داشتم: «زیبای سیاه» و کتابی در مورد مخترعین مشهور. در این کتاب، در مورد مخترعین مشهوری مانند توماس ادیسون صحبت شده بود. به مخترعین دیگر مانند «Elias Howe» (مخترع چرخخیاطی) نیز در آن اشاره شده بود. من کل پروژههای دوران کودکیم را در کتابم با عنوان «Calling All Minds»، آوردهام. آن پروژهها موارد ارزانی مانند بادبادکهای کاغذی و چتر نجات بودند. من امروز کودکانی را میبینم که حتی یک تکه کاغذ هم برش ندادهاند.
چطور چیزی را درک میکنی؟ این اولین گام برای علاقهمند شدن به اختراع است. من یکی از طرفداران پر و پا قرص داشتن کارگاههای ساخت برای درک بهتر کودکان هستم. ما باید ابزارهای دستی را بار دیگر بکار بگیریم. امروزه کودکان بسیاری از اشتباه کردن میترسند. من کودکان باهوشی را میبینم که تنها به این خاطر که اشتباهی جزئی مرتکب شدهاند، کار خوبی را نابود کردهاند. خب، شما نمیتوانید بینقص باشید. باید کار باکیفیت انجام دهید، اما بههیچوجه نمیتوانید بینقص باشید.
چه توصیهای برای مخترعینی غیر از کودکان دارید؟
اول از همه، باید مشکلی داشته باشید که مجبور به حل آن شوید. وقتی بر روی سیستم کنترلکننده مسیر مرکزی دو ریله کار میکردم، دانشگاه «Connecticut» کار زیادی بر روی آن انجام داده بود. من از آنها یاد گرفتم، چون از آغاز کار شاهد بودم. مهمترین نکته این بود که به دنبال فناوری مدرن و بهروز بودند. آنها هر پتنت جدیدی را بررسی میکردند و در آن زمان، در اواسط دهه ۷۰، انجام این کار دشوار بود. من هم کار مشابهی انجام دادم. به هر مزرعهای در آریزونا سر زدم تا ببینم چه تجهیزاتی برای کنترل دام در اختیار دارند، زیرا اختراع نکردن مجدد یک دستگاه بسیار مهم است. بنابراین شما اول از همه باید ببینید که فناوری مدرن و بهروز چیست و سپس میتوانید به روشهای جدید برای برطرف کردن مشکلات فکر کنید.
فکر میکنم ادیسون گفته که ۱ درصد استعداد و ۹۹ درصد پشتکار. امیدوارم درست گفته باشم. او وقتی رشته لامپ برق خود را امتحان میکرد، شکستهای زیادی داشت. شما باید چیزهای دیگر را امتحان کنید و گاهی اوقات، روشی برای برطرف کردن مشکل پیدا خواهید کرد. میتوانید از چیز دیگری که هیچ ارتباطی به موضوع ندارد هم ایده بگیرید.
مسئله دیگری هست که دوست داشته باشید به ما بگویید؟
من میخواهم کودکان را ترغیب کنم تا بیرون بروند، چیزی درست کنند، کاری انجام دهند و این کار را با افرادی متفاوت با خود انجام دهند. باید به سمت مهارت محور بودن پیش رفت. البته افرادی هستند که نسبت به این کار موضع منفی میگیرند و یا افراد بسیار ماهری را میتوانید پیدا کنید که حتی برخی از آنها، دوره دبیرستان را به سلامت نگذراندهاند، اما تجهیزات بسیار پیچیده و پیشرفتهای را ساختهاند.