گفتگو با مخترعی که هرگز ناامید نشد!

۲۲ تیر ۱۳۹۹

مصاحبه با لونی جانسون

گفتگو با مخترعی که هرگز ناامید نشد!

مقدمه

وقتی نمونه اولیه از پمپ حرارتی ساخته شده توسط لونی جانسون (Lonnie Johnson)، موفق از آب درآمد، وی به فکر ساخت یک تفنگ آبی قدرتمند با استفاده از این فناوری افتاد. البته رساندن این اسباب‌بازی منحصربه‌فرد به بازار، سال‌ها زمان نیاز داشت!

بسط یک ایده اولیه و رساندن آن به بازار، نیازمند سال‌ها سخت‌کوشی و پشتکار است که به موازات آن، ناامید نشدن از ناکامی‌های مقطعی و ایمان راسخ به موفقیت را هم لازم دارد. در این مصاحبه، لونی جانسون، مخترع و مهندس اهل آلاباما، در گفتگو با دفتر ثبت اختراعات و علائم تجاری آمریکا، از مسیر تجاری‌سازی ایده‌هایش می‌گوید. وی بیش از ۱۰۰ پتنت برای اختراعات خود دریافت کرده که شامل انواع موتورهای جدید، باتری و حتی فضاپیما است. در واقع، اشتغال جانسون در ناسا، یکی از فاکتورهای الهام‌بخش برای مشهورترین موفقیت تجاری او که یک تفنگ‌ اسباب‌بازی آبی به نام سوپر سوکر (®Super Soaker) است، دیده می‌شود. با ما همراه باشید تا فراز و نشیب مسیر تجاری‌سازی اختراع را به صورت ملموس درک کنید.

 

فکر می‌کنم که هر مخترعی، یک داستان اصیل دارد. داستان شما از کجا شروع شد؟ آیا لحظه‌ای در زندگی شما وجود داشته که آن را زمان مخترع شدن خود بدانید؟

لحظه‌ای که من را به‌عنوان یک مخترع تعریف کرد؟ چه زمانی به یک مخترع تبدیل شدم؟

من همواره مشغول اختراع و سروکله زدن با ابزارها بوده‌ام و همیشه تا جایی که به خاطر دارم، در مورد نحوه کار کردن چیزهای مختلف کنجکاو بودم. من عادت داشتم قطعات اسباب‌بازی‌هایم را جدا کنم و دوباره آن‌ها را سوار کنم. با اسباب‌بازی‌های خواهر و برادرانم هم همین کار را می‌کردم تا ببینم داخل آن‌ها چیست. یادم نمی‌آید که آیا زمانی هم بوده که این‌طور کنجکاو نباشم. شاید شما زمان دریافت نخستین پتنتم را زمانی بدانید که من رسماً خودم را به‌عنوان یک مخترع معرفی کردم. اما واقعیت این است که همه ما مخترعیم. همه ما ذهن‌هایی خلاق داریم و فکر می‌کنم، مسئله این است که بعضی از ما بیشتر از بقیه به آن می‌پردازیم.

 

یکی از مشهورترین اختراعات شما، سوپر سوکر است؛ آیا مشکلی بود که قصد داشتید آن را حل کنید یا صرفاً ایده‌ای است که به ذهن شما رسید؟

در واقع، یک مشکل بود. من بر روی نوع جدیدی از پمپ‌های حرارتی کار می‌کردم که از آب به‌عنوان عامل ایجاد جریان استفاده می‌کرد. در آن زمان، برای ناسا کار می‌کردم و در آزمایشگاه پیش‌رانشگر جت (Jet Propulsion)، در حال آزمایش بودم. هم‌زمان، در مواقعی هم که به خانه می‌رفتم، بر روی پروژه‌ها و ایده‌های ذهنی خودم کار می‌کردم. یکی از آن‌ها، نازل آبی بود که آن را به سینک دستشویی وصل کردم. داشتم به جریان آبی که از نازل خارج می‌شد نگاه می‌کردم، نازل را چرخاندم تا در طول حمام، میزان شدت جریان و پاشش آن را ارزیابی کنم. فوق‌العاده بود. با خودم گفتم خدای من، می‌توانیم یک تفنگ آبپاش اسباب‌بازی بسیار قوی داشته باشیم.

پیش خودم در مورد تمام اختراعاتی که تا آن لحظه به ذهنم آمده بود، فکر کردم. چند سال قبل از آن لحظه، اولین پتنتم را دریافت کرده بودم. با این حال، در پیدا کردن سرمایه‌گذار و تشخیص چگونگی تجاری‌سازی برخی از ایده‌هایم، مشکل داشتم. احساس می‌کردم که یک اسباب‌بازی، می‌تواند چیزی باشد که هر کسی  آن را نگاه کرده و تحسین کند. اگر همین‌طور پیش بروم، شاید بتوانم درآمد کافی کسب کنم و واقعاً به یک مخترع تمام‌وقت تبدیل شوم! تلاشم را آغاز کردم و همه چیز به خوبی پیش رفت.

 

آیا زمانی وجود داشته که به فکر کنار گذاشتن همه چیز بیفتید؟

سوپر سوکر، یک داستان خوب در کنار داستان‌های دیگری است که با شکست مواجه شدند. می‌توانم به خاطر بیاورم که هنوز کاری داشتم که روزهای با آن سپری می‌شد. شب‌ها هم به خانه می‌رفتم و بر روی پروژه‌های خودم کار می‌کردم. ساعت‌های خواب و استراحتم خیلی کم بود. یادم می‌آید که یک‌بار دست نگه داشتم و به خودم فکر کردم: من می‌توانم از چیزها سر در بیاورم، می‌توانم به مغازه خودمم بروم و آن‌ها را درست کنم، آن‌ها را عملیاتی کنم، مدل‌ها و پروتوتایپ‌هایی برای نمایش داشته باشم؛ چرا این کار، این‌قدر سخت است؟ چرا این‌قدر طول می‌کشد تا چیزی به دست آورد و کمی موفقیت کسب کرد؟

حتی ایده تفنگ آبپاش هم همین‌طور بود؛ این ایده در سال ۱۹۸۲ به ذهنم رسید. اما در سال ۱۹۸۹ بود که توانستم قراردادی برای آن امضا کنم و در نهایت هم، در سال ۱۹۹۰ به بازار عرضه شد؛ یعنی بازه‌ای هشت ساله برای آن‌که ایده من به بازار برسد.

در طول مسیر، شروع‌های غلط زیاد و دلایل زیادی برای تسلیم شدن وجود داشت. یکی از شرکت‌هایی که با آن همکاری داشتم، از کسب‌وکاری که قصد انجام آن را داشت، خارج شد. شرکتی دیگر که قصد داشتم آن را امتحان کنم و اسباب‌بازی خود را در آنجا بسازم، مشخص شد که به پول زیادی نیاز دارد که از عهده من خارج بود. اتفاقات دلسردکننده، یکی پس از دیگری پیش می‌آمد. اما فکر می‌کنم کلید موفقیت و مهم‌ترین چیز، فراتر از همه پارامترهای دیگر، پشتکار است. من فکر می‌کنم چسبیدن به آن و تسلیم نشدن چیزی است که باعث ایجاد تفاوت می‌شود.

شروع‌های غلط زیادی وجود دارد، اما دلایل زیادی هم هست که باید تسلیم نشد و دوباره به کار ادامه داد. من بر این باورم که چسبیدن به یک کار و تسلیم نشدن در برابر آن، همان چیزی است که تفاوت‌ها را می‌سازد.

 

اغلب می‌شنویم که داشتن یک مربی و قرار گرفتن در یک تیم، بخشی از فرآیند اختراع است. نظرتان در این خصوص چیست؟

در مورد مربیان واقعی، پدرم اولین مربی من بود. او مخترع یا چیزی شبیه آن نبود، اما بر روی خودرو کار می‌کرد و من همیشه کنجکاو بودم که بدانم چیزها چگونه کار می‌کنند. وقتی او بر روی چیزی در خانه کار می‌کرد، من کنجکاوانه آن را تعقیب می‌کردم و همه حرکاتش را زیر نظر داشتم. فکر می‌کنم که تفاوت اصلی را آن رفتار ایجاد کرد. البته طولانی نبود. او آموزش رسمی ندیده بود و خیلی طول نکشید که فهمیدم دیگر نمی‌تواند به من کمک کند.

شما در طول مسیر الهام می‌گیرید و می‌دانید که هر جایی می‌توانید از آن بهره بگیرید. برای مثال، زمانی بود که من به دانشگاه توسکیگی (Tuskegee University) رفتم، در همان سال‌های دانشجویی، 'گروه موسیقی کومودورز (Commodores) شروع به کار کرد. آن‌ها یک سال قبل از حضور من در دانشگاه، یک تلنت شو برای تازه‌واردین برگزار کردند و پس از یک سال، یکی از افراد فعال آن به سراغ من آمد و گفت: «گروه در بسیاری از کلوب‌های شبانه اجرا دارد، آن هم در تاریکی. آیا می‌توانی سیستم روشنایی مناسبی درست کنی؟». من جواب دادم: «اوه بله، می‌توانم تعدادی طراحی کنم». بنابراین برای آن‌ها سیستم روشنایی طراحی کردم و در مورد آن بسیار هیجان‌زده بودم. به نظر من، داشتن یک مشکل یا چالش، منبع الهام مناسبی برای مخترعین است.

به یاد می‌آورم که پس از این‌که به نیروی هوایی پیوستم، کومودورز و لیونل ریچی (Lionel Richie) بسیار مشهور شدند و پیش خودم فکر کردم، اگر آن‌ها توانستند این کار را انجام دهند، من هم می‌توانم. اما چرا این‌قدر برای من بیشتر طول کشید؟

البته یک‌بار زمانی بود که من در کالج بودم، آن‌ها به من پیشنهاد دادند، که هم‌مسیر آن‌ها شوم و تجهیزاتشان را مدیریت کنم. من گفتم: «نه، من اینجا می‌مانم و مدرک مهندسیم را می‌گیرم».

 

آیا چیزی وجود داشت که اولین بار توجه شما را نسبت به علم جلب کرده یا شما را نسبت به علم هیجان‌زده کند؟

وقتی ۱۲ سالم بود، دقیقاً سال ۱۹۶۲ میلادی، رئیس‌جمهور کندی (Kennedy)، سخنرانی خود در مورد ماه را ایراد کرد: «ما قصد داریم که قبل از پایان این دهه، یک انسان را به ماه بفرستیم»، من واقعاً هیجان‌زده شدم. برنامه فضایی را از روز اول دنبال می‌کردم. کل پرتاب‌ها به فضا را همان‌طور که توانمندی خود برای پرتاب واقعی فضاپیما را گسترش می‌دادیم و حتی فضاپیماهای بزرگ‌تر و بزرگ‌تری طراحی می‌کردیم، نگاه می‌کردم.  تلاش‌های نوپای آن‌ها در مسیر طراحی و توسعه آن توانمندی، در طول یک دوره زمانی بسیار کوتاه، واقعاً تحسین‌برانگیز بود.

ما عادت داشتیم برنامه‌های تلویزیونی علمی تخیلی را مشاهده کنیم و من همیشه این برنامه‌ها را تماشا می‌کردم. روبی ربات (Robby the Robot) یکی از آن‌ها بود و گم‌شده در ربات فضایی (Lost in Space Robot) نیز، برنامه‌ای بود که من را هیجان‌زده می‌کرد. زمانی رسید که تصمیم گرفتم می‌خواهم ربات خودم را داشته باشم. بنابراین یک ربات ساختم. من قبلاً هم ربات‌هایی مانند مجموعه بالابرنده و چیزهایی شبیه آن ‌که به‌عنوان کادوی کریسمس دریافت می‌شد، ساخته بودم. اما آن‌ها متفاوت بودند و من می‌خواستم یک ربات واقعی داشته باشم.

من کار بر روی آن را شروع کردم. یک سالی طول کشید. اما زمانی که به کلاس دوازدهم رفتم، واقعاً ربات خودم را ساخته بودم. اسمش لینکس ربات (Linex the Robot) بود و جایزه اول دانشگاه آلاباما در نمایشگاه علمی منطقه‌ای سال ۱۹۶۸ را به خود اختصاص داد. این یک پیروزی شخصی بزرگ برای من بود. در واقع، پیش از زمانی بود که جداسازی سفیدپوست‌ها و سیاه‌پوست‌ها متوقف شود و عملاً اقدامی در مسیر یک جنبش مدنی محسوب می‌شد.

 

کمی موضوع بحث را عوض کنیم؛ آیا می‌توانی نقش مالکیت فکری در طول دوران حرفه‌ای خود را توضیح دهی؟

نقش بسیار مهمی داشت. قطعاً اگر پتنت سوپر سوکر نبود، منظورم همان پتنت اولیه این اختراع است، نمی‌توانستم با استفاده از آن، صدور مجوزی انجام دهم و حتی زمانی که افراد کپی‌کننده شروع به کار می‌کردند، ممانعت از کار آن‌ها دشوار بود. ما بر اساس همان پتنت، کپی‌کنندگان را دادگاهی کردیم و جلوی لنگر انداختن کشتی‌ها در لس‌آنجلس را گرفتیم. فکر می‌کنم وقتی اولین کپی‌کننده را دستگیر کردیم، شرکت‌های دیگر تصمیم گرفتند عقب‌نشینی کنند و محصول ما را نادیده بگیرند. این مسئله، باعث شد که ما با تمام قدرت بر روی توسعه محصول تمرکز کنیم و این یک موفقیت بزرگ بود.

بسیار مهم است که حفاظت از نوآوری را تضمین کنید. شما ریسک می‌کنید، کل کارها برای توسعه مناسب ایده را انجام می‌دهید، سر خود را بالا می‌گیرید و ثابت می‌کنید هر چیزی ممکن است و سپس یک نفر از راه می‌رسد و سود را از شما می‌گیرد. این واقعاً غیرمنصفانه است.

 

لطفاً کمی در مورد رساندن سوپر سوکر از نمونه اولیه به پتنت صحبت کنید؟ چقدر طول کشید؟

من این ایده را در سال ۱۹۸۲ خلق کردم. در آن زمان، در آزمایشگاه پیش‌رانشگر جت در پاسادنا (Pasadena) بودم و تصمیم گرفتم به فعالیت در صنعت نظامی بپردازم. بنابراین، ایده تفنگ را در ذهن داشتم، اما تا زمانی که محل جدید نقل مکان نکردیم، بر روی آن کار نکردم. من کارگاهم و تمامی تجهیزاتم را در زیرزمین مستقر کردم و شروع به کار بر روی نمونه اولیه کردم. در ابتدا می‌خواستم خودم تفنگ را بسازم و شرکتی تأسیس کنم. با یک شرکت تزریق و قالب‌گیری پلاستیک هم صحبت کردم. آنجا بود که مالک شرکت به من گفت این کار چیزی در حدود ۲۰۰.۰۰۰ دلار هزینه در بردارد، تا بتوانم اولین خط تولید و عرضه ۱۰۰۰ تفنگ اول را داشته باشم. اما من این پول را نداشتم.

متوجه شدم که واقعاً چیز زیادی در مورد کسب‌وکار نمی‌دانم. کل کار حرفه‌ای من، به صورت دولتی بود و به همین دلیل، شروع به بررسی فرصت‌های اعطای مجوز کردم. اکنون وضعیتی بود که می‌خواستم با شرکت‌های موجود (تولیدکننده‌های اسباب‌بازی)، در مورد ایده‌ام یا به عبارت بهتر، فرزندم صحبت کنم. من باید مبارزه و تلاش می‌کردم تا آن‌ها را به امضای یک قرارداد راضی کنم. پیش خودم گفتم، اگر کسی در مورد اختراعم نداند، من هم پولی به دست نمی‌آورم.

بنابراین، تمایل برای ریسک، تصمیمی آگاهانه بود تا بتوانم از چیزهایی که در مورد کسب‌وکار اطلاع نداشتم، سر در بیاورم. فکر کردم می‌توانم با مشارکت در فرآیند تجاری‌سازی محصول، دانشم را بالا ببرم. سپس چه برنده شوم و چه بازنده، با دانش جدیدم پیرامون کسب‌وکار و تجاری‌سازی، برای پروژه بعدی آماده خواهم بود.

در سال ۱۹۸۹، به نیویورک رفتم تا چند نفر را در نمایشگاه اسباب‌بازی «toy fair» ملاقات کنم. این یک نمایشگاه تجاری بزرگ برای اسباب‌بازی‌ها است و من در راهروها راه می‌رفتم و به دنبال فردی بودم تا با او در مورد اختراعم صحبت کنم. این نمایشگاه شبیه یک نمایشگاه تجاری آزاد نبود، شما اتاق‌های اسباب‌بازی داشتید و باید فردی را می‌شناختید تا وارد آنجا شوید، زیرا هرکسی در مورد خط محصولات جدید خود بسیار رازدار بود. کار سختی بود، اما در نهایت، توانستم با معاون اجرایی لارامی (Larami) صحبت کنم. او به من گفت: «این ایده جالبی به نظر می‌رسد، اما اکنون نمی‌توانم اختراعت را بررسی کنم. ما اینجا در یک نمایشگاه تجاری بزرگ هستیم. بعداً به مرکز ما در فیلادلفیا بیایید، ما دوست داریم محصول شما را بررسی کنیم». البته یک جمله دیگر هم گفت، همان‌طور که در حال ترک یکدیگر و پایان گفتگو بودیم، گفت: «اما یک سفر اختصاصی انجام نده».

او حباب فکری من را به درستی ترکاند، حتی پیش از آن‌که اتاق گفتگو را ترک کنم. به محض این‌که به خانه رسیدم، کار بر روی نسخه بعدی تفنگ را شروع کردم، زیرا من تفنگ قبلی را از تولیدکننده‌های دیگری که با آن‌ها صحبت کرده بودم، پس نگرفته بودم. چند هفته طول کشید تا یک تفنگ جدید بسازم و این اولین باری بود که من یک بطری در بالای آن قراردادم که امکان نگه داشتن آب زیادی را داشت. البته مکانیسم‌های دیگر تفنگ، مانند پمپاژ، تحت‌فشار قرار دادن و چیزهایی شبیه این، کاملاً ابتدایی بود. پس از پایان کارم، زنگ زدم و درخواست کردم که با رئیس صحبت کنم و به آن‌ها گفتم که با معاون اجرایی قبلاً صحبت کرده‌ام. حرفم واضح بود: من هفته آینده منطقه شما هستم. آیا یک ملاقات ترتیب می‌دهید؟

من به آنجا رفتم؛ همه آن‌ها، از میونگ سانگ (Myung Song)، رئیس شرکت و ال دیویس (Al Davis)، معاون اجرایی گرفته تا دیگر کارکنان، حضور داشتند. پرسیدند اختراعتان چیست و من کیفم را باز کردم. آن را بیرون آوردم و آن را پمپاژ کردم و به جاهای مختلف اتاق شلیک کردم. رئیس شرکت گفت: «وای، چه جالب است». آن‌ها هیچ‌گاه تفنگی با این عملکرد را ندیده بودند و سپس طوفان فکری شروع شد و من عقب نشستم و اجازه دادم اتفاق بیفتد، زیرا متوجه شدم که تخیل آن‌ها در قرار گرفتن در مسیر موفقیت را بکار گرفته‌ام. این داستان شکل‌گیری سوپر سوکر بود.

چالش‌ها، موانع و ناامیدی‌های بسیاری وجود داشت. همه‌چیزهایی که می‌دانم هر مخترعی با آن‌ها روبرو می‌شود. اولین پتنت تفنگ آبپاش ما، در سال ۱۹۸۶ صادر شد (US 4,591,071). پتنت دیگری هم در سال ۱۹۹۱ کسب کردیم و در نهایت، این اختراع توسط لارامی و با نام تجاری سوپر سوکر عرضه شد. البته در سال ۱۹۹۲ هم، یک پتنت برای اصلاحات مربوط به طراحی به ثبت رسید که در عوض فشار آب، با استفاده از فشار هوا کار می‌کرد.

 

چه توصیه‌ای برای مخترعین دیگر دارید؟

من تنها یک توصیه دارم: «پشتکار». هیچ چیز دیگری نیست که بتواند تفاوتی ایجاد کند. در واقع، دیدن رؤیای شما برای افراد دیگر کمی مشکل است. داشتن یک نمونه اولیه، مدل یا چیزی شبیه به این، به شما کمک می‌کند تا آن را نمایش دهید. خوشبختانه کارکنان لارامی، از قبل با تفنگ‌های آبپاش اسباب‌بازی آشنا بودند و وقتی محصول من را با آنچه داشتند مقایسه کردند، فهمیدند که به چه چیزی باید فرصت بگویند. اما فکر می‌کنم پشتکار مسیری است که می‌توانید با آن سرنوشت خود را تعیین کنید.

 

فکر می‌کنید چطور می‌توان به یک مخترع خوب تبدیل شد؟

به نظر من، دانش بیشتر از هر چیزی اهمیت دارد. سوپر سوکر مثال خوبی است. من آنچه را نمی‌دانستم متوجه شدم و عزمم را برای جبران آن جزم کردم و اطلاعاتی که برای موفقیت نیاز داشتم، به دست آوردم. بنابراین، شما باید به استقبال ناشناخته‌ها بروید.

 

من به دنبال تأثیری هستم که کل اختراعات و حرفه شما داشته است، بیشتر به چه چیزی مفتخرید؟

من مثل آن‌هایی نیستم که از من بپرسند بچه محبوب شما کدام است و من یکی را انتخاب کنم. همه اختراعاتم جایگاه خاص خود را دارند. برای پاسخ به سؤال شما، رباتی که در دبیرستان ساختم، یک اتفاق برجسته بود. اختراع کردن چیزی در حوزه فضاپیمای بین سیاره‌ای که همتایان من در آن زمان (مهندسین گلچین شده در آزمایشگاه پیش‌رانشگر جت)، اعتقاد داشتند کار نمی‌کند، اما من آن را به کار انداختم و در نهایت یک مشکل بزرگ را حل کردم. این هم یک اتفاق برجسته بود.

و البته سوپر سوکر! اغلب مردم نمی‌دانند که موفقیت تفنگ «Nerf Dart Gun»، تا حدود زیادی به من باز می‌گردد. بسیاری از محصولات دیگر هم مبتنی بر پتنت‌های من توسعه یافته‌اند. «JETC» که نوع جدیدی از موتور است که گرما را مستقیماً به برق تبدیل می‌کند و نسبت به موتورهای دیگر بهینه‌تر است. نکته منحصربه‌فرد در مورد این اختراع، این است که هیچ قطعه مکانیکی متحرکی ندارد. همچنین من در حال توسعه یک فناوری پیشرفته باتری هستم که نسبت به باتری‌های موجود، از لحاظ توانایی ذخیره انرژی بسیار کارآمد است. همه این‌ها اتفاقات برجسته‌ای هستند که اکنون نسبت به آن‌ها هیجان‌زده هستم.

 

واقعاً فوق‌العاده است. شنیدن داستان‌های دست‌اول شما جالب است. واقعاً ممنونم که وقت گذاشتید و تجربیات خود را بیان کردید.

گفتگو با یک مخترع و کارآفرین حوزه زیست‌فناوری

گفتگو با یک مخترع و کارآفرین حوزه زیست‌فناوری

گفتگو با یک مخترع و کارآفرین حوزه زیست‌فناوری

۲۰ مهر ۱۴۰۰

مصاحبه با سانگیتا باتیا

گفتگو با یکی از مخترعین سریالی «IBM»

گفتگو با یکی از مخترعین سریالی «IBM»

گفتگو با یکی از مخترعین سریالی «IBM»

۱۶ شهریور ۱۴۰۰

مصاحبه با سوزان کیوهان

تردیدهایت را کنار بگذار: گفتگویی با مخترع اترنت

تردیدهایت را کنار بگذار: گفتگویی با مخترع اترنت

تردیدهایت را کنار بگذار: گفتگویی با مخترع اترنت

۱۲ مرداد ۱۴۰۰

مصاحبه با باب متکالف

گفتگو با یک استاد دانشگاه که به دنبال پایان‌نامه‌های کسب‌وکاری است!

گفتگو با یک استاد دانشگاه که به دنبال پایان‌نامه‌های کسب‌...

گفتگو با یک استاد دانشگاه که به دنبال پایان‌نامه‌های کسب‌وکاری است!

۱۵ تیر ۱۴۰۰

مصاحبه با کوئلبوگیل شرلی موتائونگ

گفتگو با دختری رنگین پوست که مخترع و مربی کودکان برای اختراع است!

گفتگو با دختری رنگین پوست که مخترع و مربی کودکان برای اخت...

گفتگو با دختری رنگین پوست که مخترع و مربی کودکان برای اختراع است!

۲۵ خرداد ۱۴۰۰

مصاحبه با آرلین سایمون

چالشی دانشجویی که آغاز یک کسب‌وکار نوآورانه را به دنبال داشت!

چالشی دانشجویی که آغاز یک کسب‌وکار نوآورانه را به دنبال د...

چالشی دانشجویی که آغاز یک کسب‌وکار نوآورانه را به دنبال داشت!

۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰

مصاحبه با جیسون کانگ

مخترع نوجوانی که از زخم‌های دست پدرش ایده گرفت!

مخترع نوجوانی که از زخم‌های دست پدرش ایده گرفت!

مخترع نوجوانی که از زخم‌های دست پدرش ایده گرفت!

۲۴ فروردین ۱۴۰۰

مصاحبه با آر جی بتز

گفتگو با مخترع و کارآفرینی که در ۹ سالگی گل کاشت!

گفتگو با مخترع و کارآفرینی که در ۹ سالگی گل کاشت!

گفتگو با مخترع و کارآفرینی که در ۹ سالگی گل کاشت!

۲۶ اسفند ۱۳۹۹

مصاحبه با ماریسا استرنگ

فراتر از نوبل: گفتگو با اولین زن آمریکایی برنده نوبل شیمی

فراتر از نوبل: گفتگو با اولین زن آمریکایی برنده نوبل شیمی

فراتر از نوبل: گفتگو با اولین زن آمریکایی برنده نوبل شیمی

۲۶ بهمن ۱۳۹۹

مصاحبه با فرانسیس آرنولد

گفتگو با مخترعی که مزارع انبه را زیر و رو کرد!

گفتگو با مخترعی که مزارع انبه را زیر و رو کرد!

گفتگو با مخترعی که مزارع انبه را زیر و رو کرد!

۲۳ دی ۱۳۹۹

مصاحبه با رامون باربا