مقدمه
بهعنوان فرزند دو آموزگار، جکی کوئین (Jackie Quinn)، در همان کودکی به علم و علمآموزی علاقهمند شد. اکنون، وی مهندس محیطزیست در ناسا است و قدردانی ذاتی خود از محیطزیست را با روحیهای نوآورانه برای کمک به ایجاد و توسعه یک سیستم امولسیون برای جداسازی آلایندهها از آبهای زیرزمینی، نشان داده است.
این سیستم پاکسازی زیستمحیطی که «EZVI» نامیده میشود، به منظور هدف قرار دادن و جدا کردن آلایندههای بسیار متراکم باقیمانده در آبهای زیرزمینی طراحی شده و از همان روزهای اولیه برنامه اکتشاف فضا، در دستور کار جکی کوئین و همکارانش قرار گرفت. از بین کل اختراعات فوقالعاده ناسا، ممکن است موارد مشهوری مانند فوم حافظه و ایمپلنتهای حلزونی گوش را بشناسید، اما باید بدانید که اختراع «EZVI»، دارای بیشترین صدور مجوز در بین اختراعات ناسا بوده است. این امر، به خوبی اهمیت فناوری مذکور و کاربرد گسترده آن را نشان میدهد.
در این مصاحبه که از سوی دفتر ثبت اختراعات و علائم تجاری آمریکا ترتیب داده شده، خانم کوئین از اختراع «EZVI» و تفاوت مثبتی که نتیجه کار تیمی نوآورانه آنها بر محیطزیست خواهد داشت، صحبت میکند. جالب است که کار تیمی، یکی از کلیدیترین فاکتورها برای جکی کوئین محسوب میشود. وی در ابتدای مصاحبه چنین میگوید: «فکر میکنم وقتی با سؤال کردن و منتظر جواب ماندن شروع میکنیم، این ایدههای متنوع در تیم است که در نهایت منجر به یافتن راهحلی برای سؤال پرسیده شده میگردد».
کمی در مورد اختراعات خود صحبت کنید. این اختراعات مخصوصاً «EZVI» چه تأثیراتی داشتهاند؟
طی چند سال گذشته، من این فرصت را داشتم که بر روی چند فناوری پاکسازی محیطزیست کار کنم. یکی از پرکاربردترین و شناختهشدهترین آنها، فناوری «Emulsified Zero-Valent Iron» نام دارد. در واقع، این نتیجه یک همکاری فناورانه دانشگاه فلوریدا و ناسا بود که افراد متعددی در توسعه آن همکاری داشتند.
اغلب افراد من را یک فرد ناسایی مینامند، اما صرفاً میخواهم خاطرنشان کنم که این یک تلاش مشترک و یک تیم کاری فوقالعاده بود که در توسعه فناوری «EZVA» نقش داشت. این سیستم امولسیون، برای پاکسازی آلایندههایی آبهای زیرزمینی استفاده شده که ممکن است چندین دهه عمر داشته و سیستمهای آب زیرزمینی در سرتاسر دنیا را آلوده کرده باشند.
چه مشکلی را میخواستید حل کنید؟ چگونه به سراغ آن رفتید؟
«EZVA»، مخصوصاً برای هدف قرار دادن برخی آلیفاتیکهای آغشته به کلر (Chlorinated Aliphatics) یا محصولات رایجتری مانند مایعات خشکشویی طراحی شده بود. در ناسا، از آن برای پاکسازی قطعات موتور موشک استفاده کردیم. ما باید مطمئن میشدیم که کل قطعات موشک، کاملاً تمیز شدهاند تا شاهد آتشسوزی یا انفجار غیرعمدی نباشیم. روشی که در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی استفاده میشد، استفاده از محلولهای آغشته به کلر برای پاکسازی و حذف آلایندهها بود.
در آن دههها، مکانیسم دفع و پاکسازی بسیار دشوار بود. ما نمیدانستیم که محلول مذکور، سلامت انسان را به خطر میاندازد و تنها راهنمای تولیدکننده برای دفع و پاکسازی این بود که صرفاً شستن آن کفایت میکند. این موضوع، باعث شد که تقریباً در تمامی مراکز ناسا، نواحی آلوده بزرگی ایجاد شود.
ما تیمی از افراد با مجموعه مهارتهای مختلف را کنار هم قرار دادیم، تا روی پاکسازی این آلایندههای با غلظت بالا کار کنیم. نتیجه نهایی، ایجاد این سیستم امولسیون بود. مرحله بعدی، پاسخ به این پرسش بود که چگونه آن را تولید کنیم. وقتی شما به یک ایده مفهومی دست پیدا میکنید، میتوانید آن را در آزمایشگاه و در یک مقیاس بسیار کوچک تولید کنید. اما برای اینکه بتوانید آن را در مقیاس بزرگ تولید کرده و آن را به چیزی تبدیل کنید که قابلاستفاده باشد، موضوع کمی پیچیده میشود. میدانید، برای برآوردهسازی نیازهای تجاری یا نیازهای مکانی، باید بتوانید آن را در یک مقیاس بزرگ ایجاد کنید.
اولین پروژه شما در ناسا، برنامه شاتل بود. اما در ادامه به حوزه محیطزیست رفتید. میتوانید کمی در مورد این جابجایی صحبت کنید؟
من تقریباً دو سال در برنامه شاتل کار کردم. من در سیستم کنترل محیطزیست و پشتیبانی از زندگی کار میکردم و واقعاً میخواستم جایی مرتبط با محیطزیست کار کنم. یک چیز فوقالعاده در ناسا، این است که تشخیص میدهند افراد ممکن است مهارتهایی فراتر از جایی که کار خود را از آن شروع کردهاند، داشته باشند. شما توانایی بهکارگیری آن مهارتها در بخشهای مختلف سازمان را دارید. بنابراین، درخواست دادم در محیطی کار کنم که پاکسازی زیستمحیطی بیشتری انجام دهم و با کار زیادی که در دوره فوقلیسانسم انجام میدادم، بیشتر ترغیب شدم. من به صورت پارهوقت، مشغول گرفتن فوقلیسانس مهندسی محیطزیست بودم.
ممکن است بسیاری از افراد تعجب کنند که ناسا بخش محیطزیست دارد. نظرتان در این خصوص چیست؟
ناسا در ۲۰ جولای ۱۹۶۹، یک انسان را به ماه فرستاد. این در حالی است که آمریکا تا دسامبر ۱۹۷۰، سازمان حفاظت از محیطزیست را تأسیس نکرده بود. بنابراین تقریباً یک سال یا کمی بیش از یک سال بعد بود که ما برخی الزامات جهانی و قانونی را درک کردیم. در دهه ۱۹۶۰ میلادی، کل صنعت (چه دولتی یا خصوصی)، درک کاملی از اثرات فعالیتهای خود نداشتند و ناسا هم از این قاعده مستثنی نبود. ما یازده مرکز در آمریکا داریم و همه آنها به جز مرکز واشنگتن، نوعی آلودگی زیستمحیطی در حوزه آب، خاک یا آبهای زیرزمینی دارد که در حال تلاش برای پاکسازی آنها هستیم.
اختراعات ناسا در حوزههای مختلف، از زیستمحیطی و هوافضا گرفته تا موشک و ماهواره کاربرد دارد. ما میدانیم که فناوریها و اختراعاتمان، دامنه گستردهای را در بر میگیرد و از همین رو، فضای زیادی برای اعطای مجوز بهرهبرداری از پتنت داریم. خیلی جالب است که بین همه اختراعات جالب و جذاب در طول سالیان مختلف، فناوری «EZVI» بیشترین اعطای مجوز را برای ناسا به دنبال داشته است؛ بیشترین اعطای مجوز، برای یک فناوری پاکسازی محیطزیست!
کمی در مورد وضعیت فعلی و کاری که مشغول آن هستید، توضیح دهید.
در حال حاضر، کاری مرتبط با محیطزیست انجام نمیدهم. سازمان ناسا علاقهمند است که بار دیگر به سطح ماه بازگردد و به همین دلیل، با تیم فوقالعادهای متشکل از مهندسین و دانشمندان، بر روی نوعی طیفسنج (Spectrometer) و تبدیل آن به ابزاری مناسب برای سفر فضایی در سال ۲۰۲۱ کار میکنم. من بسیار هیجانزده هستم تا اولین نسخه تجاری اصلاحشده برای رفتن به سطح ماه را آماده کنم، ابزاری که به دنبال مولکولهایی خواهد بود که اکنون مطمئنیم در سطح ماه وجود دارند.
آیا لحظه خاصی بوده که احساس کنید یک مخترعید یا میخواهید یک مخترع شوید؟
جالب است که فرزندانم هم چیزی شبیه به این را از من پرسیدهاند. من دو دختر دارم و هر دو در حوزههای مهندسی و علوم فعالیت دارند. آنها از من میپرسند: «مامان، چطور فکر کردید که میخواهید این کار را انجام دهید؟» و من به آنها گفتم: «من همیشه کنجکاوم». من فکر میکنم اگر سؤالات کافی پرسیده باشیم، مثلاً از خودمان بپرسیم آیا این شدنی است. باعث میشود کمی مکث کنیم و با خود بگوییم آیا چیزی اینجا هست که باید بیشتر بررسی کنم؟ این پرسشگری، شما را به یک مخترع تبدیل میکند. اگر قرار بود یکی از ویژگیهای فردی را انتخاب کنم، پرسشگری خواهد بود.
چیزی که من را بهعنوان یک مخترع به موفقیت رساند، این است که من با گروه فوقالعادهای کار میکنم که ارزش قابلتوجهی به فرآیند توسعه اضافه میکنند. بنابراین، در طول فرآیند توسعه، از ابتدا تا انتها، هر ایده مجزایی لزوماً از فکر من به دست نیامده و قطعاً یک تلاش تیمی بوده است. من نمیتوانم کاری را به یاد آورم که بدون همفکری صورت گرفته باشد. فکر میکنم داشتن کنجکاوی و سپس ذهنی باز برای مشاهده افکار دیگران نسبت به موضوع، بسیار مهم است. کار با همکاری و تلاش برای امتحان جنبههای مختلف به پیش میرود. این را امتحان میکنید، آن را امتحان میکنید، تا ببینید آیا به جایی که میخواهید میرسید؟ نزدیکتر میشوید یا خیر؟
آیا شخص یا تجربه خاصی وجود دارد که علاقه شما به علم و فناوری را جلب کرده باشد؟ معلم، پدر و مادر؟
خب، والدین من معلم بودند و خوششانس بودم که در حوزه آموزش، دانشمندانی کنارم بودند که به نوعی، گزینه دیگری به جز دوست داشتن علم را نتیجه نمیداد. مادرم، یک معلم دبیرستان بود و علوم درس میداد. او زیستشناسی، آناتومی بدن و شیمی درس میداد. آموزش علوم اولیه برای کودکان هم، تخصص اصلی پدرم در دانشگاه بود. من عادت داشتم که در کودکی به آزمایشگاه پدرم بروم و از دویدن به این طرف و آن طرف در آن آزمایشگاه علمی لذت ببرم. البته مادرم هم در دوران دبیرستان، علوم مختلف را به من آموزش داد و نمیدانم آیا واقعاً گزینه دیگری جز اینکه به شدت درگیر علم شوم، داشتم یا خیر!
شما در مورد این صحبت کردید که والدینتان آموزگاران علم بودند و همیشه به علم علاقهمند بودید، اما چطور به تأثیرات زیستمحیطی علاقهمند شدید؟
من به دانشگاه فناوری جورجیاتک (Georgia Tech) رفتم و لیسانس مهندسی عمران گرفتم. آنجا در سطح کارشناسی، مهندسی محیطزیست نداشت و تنها رشته مهندسی عمران بود که بخش کمی از آم مرتبط با محیطزیست بود. با شرکت در کلاسهای مرتبط با محیطزیست، تصمیم گرفتم که فوقلیسانس مهندسی محیطزیست بگیرم، چرا که به آن بخش از مهندسی عمران علاقه بیشتری داشتم.
آیا چیز خاصی در مورد محیطزیست یا طبیعت بوده که به شکل ویژهای الهامبخش شما باشد؟
میدانید، من فکر میکنم که باید به دوران کودکی برگردیم، زمانی که بخش عمده روز را در خارج از خانه میگذراندم. وقتی در حال بزرگ شدن بودم، کامپیوتری نداشتم. تنها زمانی که کار در ناسا را شروع کردم، اولین کامپیوترم را تهیه کردم. منظورم این است که مجبور بودم در دهه ۱۹۸۰، از کامپیوترهای دانشگاه استفاده کنم. با پدر و مادرم به پیادهروی در طبیعت میرفتیم، اردو میرفتیم و حتی در دانشگاه هم با پدرم به پیادهروی در طبیعت میپرداختیم.
من همیشه بیرون بودم و این عشق به ماجراجویی، به من لذتی فراوان میداد. وقتی کار کلاسی انجام میدادم، این کار به من این امکان را میداد تا بر روی فناوریها و علم و ریاضیات کار کنم که امکان بقا و محافظت از محیطزیست را فراهم میکرد. این مسئله برای من جالب بود و کاری بود که میخواستم انجام دهم. من از داشتن فرصت برای یادگیری چیزی که میدانستم به حفظ محیطزیست کمک میکند، لذت میبردم.
همانطور که میدانید، نوآوری آسان نیست و پستیها و بلندیهای خود را دارد. آیا زمانی در دوره کاری شما بود که احساس کنید شکست خوردهاید یا خواهان ترک آن شوید؟
نه، من اینطور فکر نمیکنم. من فکر میکنم شکست یک عبارت زشت نیست. منظورم این است که برای من خیلی نرمال و طبیعی است. شما چیزهایی را امتحان میکنید و آنها جواب نمیدهند. شما صرفاً آنها را از لیست خارج میکنید. بار دیگر تلاش کنید و تسلیم نشوید. یاد گرفتن اینکه چیزی ممکن است جواب ندهد، بسیار کلیدی است. این لزوماً یک شرایط منفی نیست، میتواند دلسردکننده باشد، اما هرگز مانع از پیشروی شما برای دستیابی به جواب درست نمیشود.
اختراع برای برخی آسان و برای برخی دیگر بسیار چالشبرانگیز است. فکر میکنید برای یک مخترع موفق شدن باید چه کرد؟
برای تبدیل شدن به یک مخترع موفق، نباید از سؤال پرسیدن و تلاش برای پیدا کردن راهحل هراسی داشت. قرار نیست همهچیز همان بار اول جواب بدهد. شما باید بپذیرید و بدانید که نوآوری چند گام شما را به جلو میبرد و احتمالاً چند گام به عقب و در نهایت به جایی که میخواهید میرسید.
با توجه به کسبوکار و تجارب شغلی، چه توصیهای برای نوآوران دیگر دارید؟
تسلیم نشوید. به خاطر داشته باشید که جوابها آنجا هستند و اگر راهحلی جواب نداد، مشکلی نیست، فقط تلاش را ادامه دهید. همیشه با ذهنی باز پیش بروید و خود را با افرادی احاطه کنید که متفاوت از شما فکر میکنند.
شما در مورد کار تیمی و اهمیت آن و اینکه بخش بزرگی از اختراع شما است، زیاد صحبت کردید. آیا میتوانید بگویید کار تیمی چرا تا این حد اهمیت دارد؟
به نظر من تیمها چیزی هستند که باعث امکانپذیری اختراعات میشوند. من فکر میکنم که وقتی سؤال پرسیدن را شروع میکنیم و به دنبال جواب هستیم، این ایدههای متنوع تیمی است که در نهایت منجر به پیدا شدن جواب سؤال میگردد. نمیدانم اگر کارهایم در یک ساختار تیمی انجام نمیگرفت، آیا چشمانداز و تأثیرگذاری مثلاً «EZVI» را میتوانستم به دست بیاورم یا خیر. شخصاً کار در کنار محققین و مهندسین دیگر را ترجیح میدهم، زیرا آنها من را بهتر و غنیتر از قبل میکنند.
آیا میتوانید بگویید چرا دریافت پتنت برای اختراعات تا این حد اهمیت دارد؟
ما برای دریافت حقوق مالکیت فکری و توانایی به اشتراکگذاری آن با بخش تجاری، از فرآیند ثبت اختراع استفاده میکنیم، به امید اینکه تأثیر مثبتی بر حوزههای دیگر آمریکا یا جهان (بسته به ملی یا جهانی بودن پتنت) بگذارد. اما تنها در صورت اعطای مجوز میتوانیم فناوری را در دسترس قرار دهیم تا به تلاشهای جهانی برای پاکسازی آبهای زیرزمینی کمک کند. بنابراین، از این لحاظ، اخذ گواهی ثبت اختراع برای «EZVI» و سپس اعطای مجوز به کاربران نهایی متعدد، باعث میشود که ما یک ردپای زیستمحیطی مطلوب بر جای بگذاریم. (جکی کوئین و تیمش، در تاریخ ۱۶ دسامبر ۲۰۰۳، پتنت به شماره «US 6664298» را برای فناوری «EZVI» دریافت کردند.)
آخرین سؤالی که از شما دارم، این است که اگر به تأثیر اختراعات در طول دوره کاری خود توجه کنید، به چه چیزی بیشتر از همه افتخار میکنید؟
دوست دارم به عقب بازگردم و بگویم که تفاوتی در محیطزیست ایجاد کردم. واقعاً جالب است که در حوزه خودم تفاوتی ایجاد کردهام، زیرا این فناوری در ایالت محل زندگیم، برای ایجاد آبهای زیرزمینی سالم برای افرادی که با آنها زندگی میکنم، کار میکنم، با آنها به مدرسه رفتهام و ... استفاده میشود. فکر میکنم اگر به عقب برگردم و تأثیری ببینم، چیزی که من بیش از همه به آن افتخار میکنم، این است که در سالهای فعالیت در ناسا، کاری برای حفاظت از محیطزیست انجام دادهام و در کنار آن، کاری بیش فعالانه برای پیشبرد اکتشافات فضایی انجام دادهام که فکر میکنم بهنوعی جالب هم هست.
من هیچ تأثیر منفی واقعی به یاد ندارم. منظورم این است که چیزی نیست که به عقب برگردم و بگویم از آن راضی نیستم، بنابراین خوشحالم که میتوانم بگویم یک تأثیر زیستمحیطی ایجاد کردهام و در پشتیبانی از اکتشاف فضا مشارکت دارم.