۰۹ آذر ۱۳۹۶ «تقاضاهای پتنت و شرکت‌های استارت‌آپی» از منظر سرمایه‌گذاری خطرپذیر- قسمت دوم
مقدمه
امروزه با افزایش نقش دانش و فناوری در اقتصاد جوامع، تشدید فضای رقابتی و سرمایه‌گذاری در فعالیت‌های تحقیق و توسعه جهت دستیابی به فناوری‌های نوین، از مهم‌ترین ابزارهای موفقیت شرکت‌های دانشی محسوب می‌گردد. به موازات افزایش توجهات به نوآوری و توسعه فناوری، حفاظت از دستاوردهای فناورانه شرکت‌ها نیز از اهمیت شایان ذکری برخوردار گردیده است. سیستم پتنت به عنوان یکی از ابزارهای کلیدی حفاظت از دارایی‌های فکری، می‌تواند نگرانی شرکت‌ها از بهره‌برداری‌های غیر مجاز توسط رقبا را تا حدی رفع نماید.
در بخش نخست از مقاله حاضر، به روند افزایشی به‌کارگیری ابزارهایی نظیر سیستم ثبت اختراع و استقبال از بازار مبادلات پتنت و انعقاد انواع توافقنامه‌های صدور مجوز بهره‌برداری از پتنت اشاره گردید. همین عامل موجب ورود برخی شرکت‌های فعال در این حوزه با هدف کسب درآمد شده است که رشد قابل توجه باجگیران پتنت و گستردگی دامنه فعالیت آن‌ها مصداق این امر به شمار می‌رود.

filereader.php?p1=main_c4ca4238a0b923820

در نوشته پیش رو، به عنوان بخش پایانی مقاله مذکور، به تأثیر کارکردهای نوین سیستم پتنت بر شرکت‌های استارت‌آپی خواهیم پرداخت. در این راستا، پس از مرور اجمالی روش‌های تأمین سرمایه در شرکت‌های استارت‌آپی، نظرات و تجارب سرمایه‌گذاران مخاطره پذیر «VC»، پیرامون تقاضا برای پتنت (درخواست‌های اخذ مجوز بهره‌برداری از پتنت، تهدیدات مرتبط با نقض پتنت و دادرسی‌های احتمالی) در استارت‌آپ‌ها و اثرات آن را بررسی و تجزیه و تحلیل خواهیم کرد. 

مروری اجمالی بر سرمایه‌گذاری و تأمین مالی استارت‌آپ‌ها
بسیاری از شرکت‌های بزرگ کنونی که از مزیت‌های رقابتی پایدار در بازار برخوردارند، در ابتدای فعالیت خود عمدتاً متشکل از یک ایده خلاقانه بدون برخورداری از یک ساختار حرفه‌ای و منابع مالی لازم بوده‌اند. به عنوان مثال، فیسبوک از یک گاراژ شخصی متعلق به بنیان‌گذاران خود آغاز به کار نموده است. با این حال، این تصور که یک کسب و کار فناورانه را می‌توان به سادگی آغاز نمود، تا حدی ساده‌انگارانه و رؤیایی است. ابتکارات فناورانه، علی‌الخصوص فناوری‌های پیشرفته، نیازمند سرمایه‌گذاری‌های فراوانی در ابتدای امر هستند. علاوه بر این، ماهیت به نسبت متفاوت شرکت‌های دانشی موجب پیچیدگی‌هایی در فرآیند تولید، جذب پرسنل و تخصص‌های لازم برای ورود به بازار خواهد شد. تمامی این موارد موجب می‌شود که شرکت‌های استارت‌آپی که در زمینه فناوری‌های پیشرفته فعالیت می‌نمایند، نیازمند حمایت‌های مالی، فنی و مدیریتی شرکت‌های بزرگ، متخصص و گروه‌های سرمایه‌گذاری مخاطره‌پذیر باشند.
مدل حمایتی غالب، که اکثر شرکت‌های استارت‌آپی و شرکت‌های سرمایه‌گذاری از آن تبعیت می‌نمایند، مشارکت در توسعه فناوری و تقسیم منافع حاصل از آن است؛ به عبارت دیگر، شرکت سرمایه‌گذاری اقدام به حمایت مالی و مدیریتی از یک استارت‌آپ نموده و تجارب خود را برای توسعه موفق ایده و ورود محصول نهایی به بازار در اختیار آن می‌گذارد و در ازای این کار، مالکیت قسمتی از استارت‌آپ را در اختیار می‌گیرد. 
اگر به روند تغییر و تحولات نوع جذب سرمایه توسط یک شرکت استارت‌آپی دقت نماییم، در می‌یابیم که در مراحل آغازین دوره عمر شرکت، سرمایه‌گذاری توسط خانواده و دوستان نزدیک بنیان‌گذاران و صاحبان ایده انجام می‌گیرد. در ادامه، با پیشرفت در فرآیند توسعه محصول و افزایش شکاف بین سرمایه موجود و نیازهای مالی آتی، پای سرمایه‌گذاران مخاطره‌پذیر به میان می‌آید. سرمایه‌گذاری‌های صورت گرفته توسط «VC»ها، معمولاً پس از ارزیابی دقیق احتمال موفقیت استارت‌آپ و پتانسیل درآمدی آن انجام می‌گیرد و به منظور محافظت از سرمایه‌گذاری انجام گرفته، مشارکت در مدیریت امور از شرط‌های اولیه است. این امر از طریق عضویت در هیئت‌مدیره شرکت صورت می‌گیرد و هدف از آن بهره‌برداری از تجارب تیم سرمایه‌گذار در صنعت مرتبط و مشاوره‌های لازم است. 
اهمیت سرمایه‌گذاران مخاطره‌پذیر در ادامه حیات بسیاری از استارت‌آپ‌ها و نقش آن‌ها در توسعه فناوری‌های پیشرفته نباید فراموش گردد؛ این گروه از سرمایه‌گذاران، با علم به این‌که ریسک سرمایه‌گذاری صورت گرفته می‌تواند بسیار بالا باشد، با تکیه بر تجارب فنی و مدیریتی خود و امید به بازگشت سرمایه بالاتر از متوسط صنعت، اقدام به سرمایه‌گذاری در استارت‌آپ‌ها می‌نمایند. اهمیت این مسئله وقتی که بدانیم بیش از 80 درصد استارت‌آپ‌ها در تکمیل چرخه توسعه محصول و تجاری‌سازی آن با شکست مواجه می‌شوند، بیشتر خواهد شد. به باور بسیاری از محققین، عدم اطمینان از ویژگی‌های ذاتی شرکت‌های استارت‌آپی به این دلیل است که محصولات نوآورانه و طرح‌های تجاری جدید آن‌ها، در زمان سرمایه‌گذاری نمی‌تواند مورد آزمون‌های واقعی قرار گیرد.
با توجه به ساز و کار مبتنی بر تخصص و تجربه شرکت‌های سرمایه‌گذاری مخاطره پذیر، به طور معمول نرخ بقاء و موفقیت در کسب و کارهایی که تحت تأثیر این‌گونه سرمایه‌گذاری قرار می‌گیرند، بسیار بالاتر از کسب و کارهای مستقل و یا دارای سرمایه‌های متعلق به بنیان‌گذاران است. این مسئله خود حاکی از نقش «VC»ها در تمامی ابعاد یک استارت‌آپ اعم از مالی، فنی و مدیریتی است.
اگر چه شرکت‌های سرمایه‌گذاری مخاطره پذیر بخش مهمی از فرآیند تأمین مالی استارت‌آپ‌ها به شمار می‌آیند، با این حال، تغییر در ماهیت رقابت و نیز نیازهای متفاوت استارت‌آپ‌های مدرن نسبت به گذشته، تا حدی این روند را با چالش مواجه نموده است. امروزه، استارت‌آپ‌ها غالباً پول کمتری نسبت به حداقل سرمایه‌گذاری مخاطره‌پذیر معمول نیاز دارند؛ این خود موجب نوعی شکاف که در ادبیات شرکت‌های استارت‌آپی به گپ منابع مالی «Funding Gap» معروف می‌باشد، شده است. بنا بر برآوردهای صورت گرفته، استارت‌آپ‌های جدید در مراحل آغازین خود نیازمند سرمایه‌گذاری پانصد هزار دلاری هستند که از حداقل مبلغ سرمایه‌گذاری مخاطره پذیر که در حدود پنج میلیون دلار است، بسیار کمتر می‌باشد. علاوه بر این، خواسته‌های «VC»ها برای کنترل هر چه بیشتر بر استارت‌آپ‌ها تا حدی با خواسته‌های نسل جدید بنیان‌گذاران در تضاد است که می‌تواند توافقات برای جذب سرمایه را با مشکل مواجه نماید. در نهایت، فرآیند پیچیده و طولانی ارزیابی ایده و تصمیم‌گیری پیرامون سرمایه‌گذاری در یک استارت‌آپ که می‌تواند تا شش ماه به طول بیانجامد، ممکن است شرکت استارت‌آپی جدیدی که در محیط رقابتی امروز با محدودیت زمان و کمبود بودجه دست و پنجه نرم می‌نماید را با چالش‌های متعددی مواجه سازد.
در نتیجه تمامی موارد پیش‌گفته، برای رفع نیازهای متغیر بنیان‌گذاران استارت‌آپ‌ها، منابع تأمین مالی جدیدی که خارج از سیستم حمایت مالی سنتی هستند، پدید آمده است. یکی از این منابع، سرمایه‌گذاری توسط فرشتگان کسب و کار است که سهمی عمده در تأمین مالی استارت‌آپ‌ها به خصوص در مراحل آغازین دوره عمر آن‌ها دارند. یک فرشته کسب و کار، فردی ثروتمند است که با تکیه بر تجارب فردی خود در زمینه راه‌اندازی کسب و کار و توسعه فناوری، اقدام به سرمایه‌گذاری بر روی ایده‌های جذاب می‌نماید. بر خلاف «VC»ها، فرشتگان کسب و کار اصراری بر کنترل‌های مدیریتی و یا در اختیار گرفتن هیئت‌مدیره ندارند و با سرمایه‌گذاری‌های به نسبت کوچک، به پر کردن شکاف سرمایه‌گذاری صندوق‌های مخاطره پذیر کمک می‌نمایند. بایستی به این مسئله توجه داشت که بر اساس تحقیقات صورت گرفته، شرکت‌های استارت‌آپی که صرفاً از فرشتگان کسب و کار جهت تأمین مالی استفاده می‌نمایند، در مقایسه با گروهی که از سرمایه‌گذاران مخاطره پذیر و یا ترکیبی از «VC»ها و فرشتگان کسب و کار استفاده می‌نمایند، ضعیف‌تر عمل می‌نمایند. شاید بتوان دلیل این امر را در کمک‌های ساختاریافته سرمایه‌گذاران مخاطره پذیر در تمامی جنبه‌های فعالیت استارت‌آپ دانست. در واقع، آن‌ها علاوه بر تأمین مالی به عنوان کارکرد اصلی مد نظر بنیان‌گذاران، مشاوره‌های فنی و مدیریتی (اعم از چگونگی تیم‌سازی، زمان‌بندی ورود محصول به بازار، فعالیت‌های بازاریابی و ...) نیز در اختیار استارت‌آپ‌ها قرار می‌دهند، که در مورد فرشتگان کسب و کار به این وسعت انجام نمی‌گیرد.
نوع دیگر تأمین مالی که در سال‌های اخیر مورد استقبال قرار گرفته است، مراکز رشد استارت‌آپ‌ها است که علاوه بر تأمین مالی، کمک‌های مدیریتی نظیر برنامه‌ریزی استراتژیک و نیز زیرساخت‌های لازم برای توسعه فعالیت‌ها نظیر فضای اداری، تجهیزات آزمایشگاهی و کامپیوتری در اختیار شرکت‌های متقاضی قرار می‌دهند. استفاده از راهنمایی‌ها و مشاوره‌های کارشناسان موجود در این مراکز و نیز قابلیت شبکه‌سازی با دیگر استارت‌آپ‌های مستقر در آن‌ها، از دیگر مزایای این روش محسوب می‌شود. 
همان‌گونه که اشاره شد، روش‌های تأمین مالی یک استارت‌آپ می‌تواند متنوع باشد؛ با این حال، یکی از عواملی که به طور فزاینده توسط تمامی سرمایه‌گذاران مورد توجه قرار می‌گیرد، وضعیت دارایی‌های فکری شرکت و چگونگی محافظت از آن‌ها است. وضعیت مالکیت فکری استارت‌آپ، می‌تواند تأثیری عمده در جذب سرمایه و تأمین مالی آن داشته باشد. بدیهی است، هر چه مدیریت مالکیت فکری شرکت از استحکام بیشتری برخوردار باشد و محافظت از دارایی‌های فکری قوی‌تر باشد، جذب سرمایه‌گذار ساده‌تر و در زمان کوتاه‌تری صورت خواهد گرفت. یکی از صاحب‌نظران حوزه تأمین مالی شرکت‌های استارت‌آپی اظهار می‌دارد: «بدون یک استراتژی ثبت اختراع هوشمندانه و عدم توجه به چشم‌انداز محافظت از دارایی‌های فکری، جذب سرمایه توسط استارت‌آپ با موفقیت همراه نخواهد بود.»

دیدگاه‌ها و تجربیات سرمایه‌گذاران مخاطره‌پذیر
در ادامه با برخی دیدگاه‌ها و تجربیات سرمایه‌گذاران مخاطره‌پذیر در زمینه استراتژی‌های محافظت از دارایی‌های فکری (با تمرکز بر پتنت) و تأثیر آن بر شرکت‌های استارت‌آپی آشنا خواهیم شد. مجموعه سرمایه‌گذاران انتخابی جهت دریافت نظرات و تجربیات آن‌ها اغلب از حوزه‌های فناوری اطلاعات، علوم زیستی و انرژی‌های پاک انتخاب شده‌اند که هر یک از آن‌ها، سبدی از ایده‌های استارت‌آپی متنوع را تحت پوشش حمایت‌های مالی خود دارند. بنا بر اطلاعات اخذ شده از جامعه آماری مذکور، بیش از 68 درصد از آن‌ها از استارت‌آپ‌های حوزه «IT» و 41 درصد از استارت‌آپ‌های حوزه علوم زیستی و 10 درصد نیز از استارت‌آپ های حوزه انرژی‌های پاک، حمایت نموده‌اند. نتایج کلیدی مطالعه به شرح زیر است: 
اولین بخش از نظرات و تجربیات اخذ شده، معطوف به میزان درخواست‌های اخذ مجوز بهره‌برداری از پتنت، تهدیدات مرتبط با نقض پتنت و دادرسی‌های احتمالی به عنوان نمونه‌هایی از تقاضا برای پتنت باز می‌گردد. بر این اساس، بیش از 70 درصد از سرمایه‌گذاران مخاطره‌پذیر، اظهار داشته‌اند که در مجموعه شرکت‌های تحت حمایت آن‌ها، مواردی از تقاضا برای پتنت وجود داشته است. 
علاوه بر این، نوعی اتفاق‌نظر بین «VC»ها وجود دارد که به موازات تأمین سرمایه و حمایت‌های صورت گرفته از یک استارت‌آپ، تقاضا برای پتنت (و به طور خاص، تهدیدهای مبنی بر نقض پتنت از سوی استارت آپ) افزایش می‌یابد. آمارها نشان می‌دهد، تعداد موارد مشاهده شده در طول پنج سال گذشته (منتهی به سال 2013 میلادی) با افزایش قابل توجهی همراه بوده است. البته باید به این نکته کلیدی توجه داشته که تمامی حوزه‌های فناوری مشمول این‌گونه تهدیدات نمی‌شوند. در واقع، بیش از 60 درصد از سرمایه‌گذاران مخاطره‌پذیری که در حوزه‌های متنوعی فعالیت می‌نمایند، صرفاً در یک چهارم از شرکت‌های تحت حمایت خود با موارد این‌چنینی مواجه بوده‌اند. بنا بر آمار موجود، بخش فناوری اطلاعات بیشتر از دیگر بخش‌ها و حوزه‌های فناوری با این معضل مواجه است. بیش از 70 درصد «VC»ها، تجارب مرتبط با تهدیدات و تقاضاهای مرتبط با ثبت اختراع را در بخش فناوری اطلاعات تجربه نموده‌اند. این در حالی است که فقط 30 درصد «VC»ها در حوزه علوم زیستی و تنها 10 درصد آن‌ها در بخش انرژی‌های پاک با این چالش مواجه شده‌اند.
مورد دیگری که در زمینه تجارب صندوق‌ها و شرکت‌های سرمایه‌گذاری مخاطره‌پذیر پیرامون تقاضا برای پتنت به چشم می‌خورد، نوع شرکت‌های تهدیدکننده و حوزه کاری آن‌ها است. بنا بر اطلاعات دریافتی، در بیش از 59 درصد موارد، شرکتی که مدعی پتنت متعلق به استارت‌آپ تحت حمایت «VC» ها می‌شود، به طور تخصصی در زمینه اخذ و صدور مجوزهای بهره‌برداری از پتنت و یا دادرسی‌های حقوقی مرتبط با آن فعالیت می‌نماید. این موضوع نشانگر این مطلب است که بسیاری از ادعاهای نقض پتنت با هدف کسب درآمد صورت گرفته و شرکت‌های تولیدی و فناور در آن‌ها نقشی ندارند. ظهور باجگیران پتنت، خود مؤید روند جدید کسب درآمد از طریق قوانین حمایتی ثبت اختراع است.
این مطالعه، همچنین روشن می‌سازد که شواهد متعدی در زمینه رابطه مستقیم تقاضا برای پتنت در شرکت‌های استارت‌آپی و زمان دریافت حمایت‌های مالی از سوی شرکت‌های سرمایه‌گذاری مخاطره پذیر وجود دارد. در واقع، با جذب حمایت‌های مالی گسترده و برخورداری از پشتیبانی‌های صندوق‌های سرمایه‌گذاری مخاطره پذیر، رفته‌رفته تقاضا برای پتنت و ادعاهای نقض پتنت از سوی شرکت‌های مختلف، که غالباً فعالیت اصلی آن‌ها مبادلات مجوزهای بهره‌برداری از پتنت و کسب درآمد از آن است، به سوی استارت‌آپ سرازیر می‌شوند. البته بنا بر نظرات اخذ شده از سرمایه‌گذاران، شواهدی مبنی بر ارتباط تقاضاهای رسیده با دریافت اولین بودجه‌های حمایتی وجود ندارد و تنها 11 درصد از شرکت‌های سرمایه‌گذاری، در استارت‌آپ‌های زیرمجموعه خود این امر را تجربه نموده‌اند. این در حالی است که با گذشت زمان یک سال، بیش از 57 درصد سرمایه‌گذاران با درخواست‌هایی مبنی بر نقض پتنت و دریافت حق بهره‌برداری از پتنت در شرکت‌های استارت‌آپی زیرمجموعه خود مواجه شده‌اند.

اهمیت و هزینه‌ها برای استارت‌آپ‌ها
درخواست‌های رسیده به شرکت‌های استارت‌آپی مبنی بر ادعای نقض پتنت و یا تهدید به دادرسی‌های حقوقی، می‌تواند تأثیرات منفی متعددی بر شرکت‌های استارت‌آپی و گروه‌های سرمایه‌گذاری مخاطره‌پذیر مرتبط با آن‌ها داشته باشد. این تأثیرات شامل عدم تمرکز بر فعالیت‌های محوری استارت‌آپ، مصرف منابع و بودجه جهت رفع تهدیدات و نیز تغییر در برنامه‌ها و سیاست‌های تجاری آن‌ها است. جلب توجهات مدیریت ارشد شرکت و برخی کارشناسان کلیدی به سمت تقاضای پتنت، می‌تواند نوعی عدم تمرکز ایجاد نماید که بسیاری از سرمایه‌گذاران مخاطره‌پذیر از آن، تحت عنوان «حواس‌پرتی بزرگ» یاد می‌نمایند. بدیهی است این حواس‌پرتی می‌تواند استراتژی‌های توسعه فنی ایده و زمان‌بندی ورود محصول به بازار را با چالش مواجه سازد.
بنا بر اطلاعات دریافتی از سرمایه‌گذاران مخاطره پذیر منتخب، فقط 8 درصد از آن‌ها با تأثیرات منفی یاد شده مواجه نشده‌اند. در مقابل، بیش از 74 درصد از سرمایه‌گذاران مذکور گزارش داده‌اند که با عوارض ناشی از تقاضا برای پتنت در شرکت‌های استارت‌آپی تحت حمایت خود روبرو شده‌اند که در اغلب موارد به تغییرات مهم در برنامه‌های تجاری استارت‌آپ منتهی شده است. از منظر شدت تأثیرات بر استارت‌آپ، می‌توان گفت که نظرات متفاوت و تا حدی متناقض است. اگر چه بیش از 90 درصد شرکت‌های سرمایه‌گذار به وجود حداقلی از تأثیر اذعان داشته‌اند، با این حال، بسیاری از آن‌ها معتقدند که می‌توان عوارض منفی ناشی از تقاضا برای پتنت را تا حدی مدیریت نمود.
در زمینه هزینه‌های ناشی از تقاضا برای پتنت، می‌توان به مواردی نظیر زمان صرف شده از سوی مدیران و کارشناسان شرکت جهت دفاع در مقابل درخواست‌های رسیده مبنی بر ادعای نقض پتنت و یا تهدید به دادرسی‌های حقوقی، هزینه‌های مشاورین حقوقی و نیز در برخی موارد نادر، هزینه‌های دادرسی اشاره نمود. برآورد بیش از 57 درصد از سرمایه‌گذاران مخاطره‌پذیر از هزینه متوسط برای آماده‌سازی و دفاع در برابر تقاضای پتنت رسیده به استارت‌آپ، در حدود صد هزار دلار است. با توجه به ماهیت شرکت‌های استارت‌آپی و عدم ساختار حرفه‌ای در این‌گونه شرکت‌ها، هزینه‌های یاد شده می‌تواند به عنوان یکی از مخارج عمده برای آن‌ها به شمار رفته که با مصرف منابع، روند توسعه محصول و فناوری را به دلیل محدودیت‌های بودجه‌ای، با اختلالات عمده روبرو خواهد کرد.

تأثیرات انسانی
یک ادعای نقض پتنت و یا تهدید به دادرسی حقوقی، می‌تواند یک استارت‌آپ را تا مرز فروپاشی ببرد. با توجه به کوچک بودن استارت‌آپ‌ها که معمولاً از چند نفر محقق یا نوآور با یک ایده جالب توجه تشکیل می‌گردد، عوارض و تأثیرات منفی ناشی از تقاضا برای پتنت، بر روحیات و باورهای آن‌ها بسیار حادتر از یک شرکت بزرگ ساختاریافته خواهد بود. به گفته یکی از سرمایه‌گذاران مخاطره پذیر، تقاضای پتنت دریافتی یک شرکت استارت‌آپی تحت حمایت آن‌ها که در کریسمس 2011 میلادی به وقوع پیوست، به اضطراب و پریشانی بنیان‌گذاران آن انجامید. این درخواست که از سوی یک باجگیر پتنت فرستاده شده بود، چنان تأثیر منفی بر نحوه فعالیت مدیران و کارشناسان استارت‌آپ گذاشت که علاوه بر توقف مقطعی روند توسعه ایده، فضای خانوادگی آن‌ها را نیز با مشکلات متعدد مواجه ساخت. از این منظر، علاوه بر عدم تمرکز بر فعالیت‌های محوری استارت‌آپ، مصرف منابع و بودجه جهت رفع تهدیدات و نیز تغییر در برنامه‌ها و سیاست‌های تجاری آن، می‌توان آسیب روحی بنیان‌گذاران و پرسنل شرکت را نیز از عوارض به شدت منفی تقاضا برای پتنت به شمار آورد.

تأثیر بر مشتریان و سرمایه‌گذاران
یکی دیگر از عوارض و تأثیرات منفی تقاضا برای پتنت، مشکل کاهش فروش و یا تأثیر بر جذب سرمایه شرکت‌های استارت‌آپی است. در واقع، یک شرکت نوپا که درگیر ادعاهای نقض پتنت است، چشم‌انداز مناسبی برای سرمایه‌گذاری و یا فروش فناوری نخواهد داشت. اغلب شرکت‌های سرمایه‌گذاری مخاطره‌پذیر با تأیید این مطلب، بر نقش این فاکتور در تصمیم‌گیری پیرامون سرمایه‌گذاری در یک استارت‌آپ تأکید می‌نمایند.