مقدمه
«شهود، قضاوت و خلاقیت را میتوان اساس و بنیان قابلیتهای شناخت و واکنش مبتنی بر تجربه و دانش دانست». این جمله مشهور «سایمون»، به نوعی از نوآوری اشاره دارد که نه از طریق فرآیند تحقیق و توسعه، بلکه طی انجام رویههای مرسوم کاری و از طریق دانش حاصل از فرصتهای یادگیری در سطح بنگاه، توسعه مییابد. به عبارت دیگر، ایدههای بدیع و نوآوریهای فناورانه، میتواند از طریق فرآیند رسمی تحقیق و توسعه در سازمان و یا در چرخهای خارج از این فرآیند رسمی رخ دهد که سازوکارهای کاملاً متفاوتی با یکدیگر خواهند داشت. علاوه بر این، اثربخشی یادگیری از طریق شیوههای دوگانه فوق بر روی نرخ نوآوری در سازمان، کاملاً وابسته به ماهیت دانش است. برای مثال، در برخی از صنایع دانشی خاص، یادگیری تجربی طی فرآیند کار، میتواند در مقایسه با فرآیند رسمی و متمرکز تحقیق و توسعه، اثرات قابلتوجهی بر اختراعات و دستاوردهای فناورانه در سازمان داشته باشد.
در این نوشتار، سعی خواهد شد تا با تمرکز بر نوآوریها و اختراعات حاصل از فرآیندهای کاری، جنبهها و ابعاد مختلف فرآیند نوآوری و اختراع در سازمان بررسی نموده و نقش ماهیت دانش بر بهرهوری فعالیتهای مختلف، اعم از مبتنی بر تحقیقوتوسعه «R&D Work» و فارغ از تحقیقوتوسعه «Non R&D Work» را مورد تجزیهوتحلیل قرار دهیم.
اکثر تحقیقات و مطالعات انجامگرفته پیرامون روند نوآوری، بر نتایج پروژههای تحقیقوتوسعه متمرکز است و همین عامل، موجب شده است تا رابطه بهشدت مثبت سرمایهگذاریهای تحقیقوتوسعه (ورودی فرآیند) و عملکرد نوآورانه (خروجی فرآیند)، به یک تصور رایج بین محققین و صاحبنظران بدل گردد. با وجود اهمیت بسیار زیاد فعالیتهای تحقیقوتوسعه و نقش پررنگ آن بر نوآوری و فناوری در سازمان، شواهد رو به افزایشی از نوآوریهای سازمانی پدیدار شده است که مبتنی بر فعالیتهای تحقیقوتوسعه نیست.
مطالعات مرتبط با عملکرد نوآورانه در شرکتهای اروپایی، نشان میدهد که حدود نیمی از این شرکتها، فعالیتهای تحقیقوتوسعه قابلذکری در بازار داخلی خود نداشته و در مقابل، بسیاری از نوآوریهای آنها، از فعالیتها و رویههای کاری منتج میشوند. این امر، بهویژه در شرکتهای کوچک و در مورد فناوریهای کمتر پیشرفته «Low & Medium Tech» صادق است. این دسته از مطالعات، بیانگر این مطلب کلیدی است که نوآوران و مخترعین تجربی، برای جبران عدم وجود و یا ضعف قابلیتهای تحقیقوتوسعه در سازمان خود، از ابزارهای مدیریت نوآوری، همچون مدیریت منابع انسانی، کار تیمی، بازاریابی و نوآوریهای سازمانی استفاده مینمایند.
جالب اینجا است که در آمریکا بهعنوان کشور پیشگام در نوآوری و فعالیتهای تحقیقوتوسعه، تنها ۵ درصد از شرکتهای فعال، از فرآیندهای رسمی تحقیقوتوسعه استفاده مینمایند. بنا بر مطالعات «BRDIS» در سال ۲۰۱۱ میلادی که به بررسی نوآوری و «R&D» در کسبوکارهای آمریکایی پرداخته است، بیش از ۷۲ درصد از شرکتهای مبتنی بر محصولات نوآورانه را میتوان در دسته شرکتهای نوآور فارغ از تحقیقوتوسعه جای داد. البته باید توجه داشت که شرکتهای متمرکز بر تحقیقوتوسعه، دارای احتمال بیشتری برای تولید محصولات نوآورانه هستند (۵۸ درصد در مقابل ۷ درصد).
تمامی مطالعات و مثالهای ذکرشده، نشاندهنده اهمیت فعالیتهای «Non R&D» بهعنوان یک ورودی کلیدی در فرآیند نوآوری است و در عین حال، تأیید مینماید که مخترعین و نوآوران «Non R&D»، در مقایسه با مخترعین و نوآوران تحقیقوتوسعه محور، دارای ویژگیها و خصایص کاملاً متفاوتی هستند.
یک نکته مهم در مورد فعالیتها و رویههای کاری که به اختراع یا توسعه یک دستاورد فناورانه منجر میشود، ناهمگونی درونسازمانی منابع نوآوری (R&D and Non R&D) است که معمولاً نادیده گرفته میشود. مطالعات مرتبط با نوآوری در بنگاه، اغلب با این پیشفرض نادرست آغاز میشود که تمامی نوآوریهای توسعهیافته، ناشی از فعالیتهای تحقیقوتوسعه است. این در حالی است که یک نوآوری خاص، ممکن است ناشی از رویههای کاری و بدون کمک گرفتن از یک فرآیند رسمی تحقیقوتوسعه صورت گرفته باشد. دیدگاه جدید، با به رسمیت شناختن این تفاوتهای کلیدی، موجب میشود تا سؤالات متعددی به ذهن خطور نماید که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
۱. نوآوریهای مبتنی بر فعالیتهای تحقیقوتوسعه، با دیگر نوآوریهای سازمانی چه تفاوتهایی خواهند داشت؟
۲. شرکتهای بزرگ و کوچک، از این منظر چه تفاوتهایی دارند و هر یک از آنها، کدام دسته از فعالیتها را برای ارتقاء عملکرد نوآورانه خود استفاده مینمایند؟
۳. از منظر سطح فناوری، کدامیک از فعالیتهای تحقیقوتوسعه محور و یا فارغ از تحقیقوتوسعه، تطابق بیشتری با فضای فناوریهای «Low Tech»، «Medium Tech» و «High Tech» دارد؟
لازم به تأکید است که تنها یک شرکت کوچک مبتنی بر فناوریهای «Low Tech»، از نوآوریهای خارج از روال رسمی فرآیند تحقیق و توسعه استفاده نمینماید و این امر، در بسیاری از شرکتهای بزرگ و صنایع مبتنی بر فناوریهای پیشرفته نیز رایج است. علاوه بر این، مسیرهای مختلفی از یادگیری، برای نوآوری و اختراع در سازمان وجود دارد که میتواند ترکیبات گوناگونی از نوآوریهای مبتنی بر تحقیقوتوسعه و غیر آن را ایجاد نماید. این مسیرهای چندگانه، به ماهیت دانش، نوع صنعت و فناوری و نیز اندازه بنگاه وابسته بوده که باید هر یک از این جنبهها را از منظر یادگیری سازمانی و فرآیندهای مناسب نوآوری و اختراع بررسی نماییم.
ماهیت دانش، یادگیری و نوآوری و نقش آنها در فعالیتهای «R&D» و «Non R&D»
برای شناسایی نوآوریهای مبتنی بر فعالیتهای غیر تحقیقوتوسعهای و درک بهتر آنها در مقایسه با نوآوریهای مبتنی بر تحقیقوتوسعه، باید شناخت دقیق و جامعی از یادگیری و نوآوری داشته باشیم. یادگیری و نوآوری را اغلب بهعنوان مفاهیمی خارج از روند کاری مرسوم، متشکل از فعالیتهای روزمره در محیط کار در نظر میگیرند. با این حال، برخی از محققین، قائل به دو حالت یادگیری متمایز در سازمان هستند که عبارتند از:
- حالت علم و فناوری و نوآوری «STI» که مبتنی بر علم و دانش فنی است؛
- حالت انجام، استفاده و فعلوانفعالات متقابل «DUI» که به یادگیری از طریق رویههای غیررسمی، دانش مبتنی بر تجربه و نیازهای کاربر تکیه دارد.
دیدگاه اول، بر تحقیقوتوسعه بهعنوان ورودی فرآیند نوآوری تکیه دارد و بسیاری از نوآوریهای حاصل از یادگیری در حین کار را در نظر نمیگیرد. این در حالی است که پیشرفتهای بعدی در فناوری که منجر به تغییرات بنیادین در آن شده و روند بهبودهای آتی را تسریع مینماید، حاصل بازخوردهای مبتنی بر تجربیات پیشین کاری است. این بازخوردها، زمانی مؤثرتر خواهد بود که فرآیندها و محصولات، کاملاً قابل ملموس و قابلمشاهده باشند. فعالیتهای مرتبط با تولید، فروش، بازاریابی و دیگر فرآیندهای کاری، در کنار فعالیتهای تحقیقوتوسعه، میتواند خلاقیت را در کارکنان سایر بخشهای سازمان که اصطلاحاً آنها را «Non R&D Works» مینامند، افزایش دهد. از این منظر، فعالیتهایی همچون طراحی، آموزش، استفاده از ماشینآلات پیشرفته و پیشبینی فناوری، از محرکهای کلیدی نوآوری در سازمانهایی محسوب میشوند که از رویکرد سرمایهگذاری در فعالیتهای تحقیقوتوسعه رسمی استفاده نمیکنند.
همانگونه که در سطور پیشین تأکید شد، ماهیت دانش میتواند بهشدت بر فرآیند یادگیری و عملکرد نوآورانه سازمان اثرگذار باشد. محیطهای دانشی خاص، دارای ویژگیهای منحصربهفرد و متمایزی هستند که بر تفاوتهای بین اختراعات و ابداعات مبتنی بر تحقیقوتوسعه و فارغ از آن، تأثیر جدی خواهند داشت. مثلاً یک شرکت خدماتی را در نظر بگیرید؛ این شرکت، برای موفقیت در بازار رقابتی و پیشی گرفتن از رقبای خود، استراتژی نوآوری و ارائه خدمات نوین را در دستور کار قرار میدهد. برخی از این نوآوریها، از خارج از محیط شرکت و از طریق همکاریهای فناورانه جذب میشوند. یک اختراع یا نوآوری کلیدی نیز ممکن است با تعریف و اجرای یک پروژه تحقیقوتوسعه رسمی رخ دهد. با این حال، برخی نوآوریها نیز حاصل فعالیتهای نوآورانه پنهان، طی فرآیند کار روزانه و یادگیریهای مرتبط با آن است. بدیهی است که سهم هر یک از این موارد در عملکرد نوآورانه سازمان، با یک شرکت تولید ابزارآلات دقیق مهندسی کاملاً متفاوت بوده و در هر یک از آنها، باید بر روی یکی از فرآیندهای دوگانه «R&D» و یا «Non R&D»، تمرکز بیشتری داشته باشیم.
الف) محیطهای عمومی دانشی و اثرات آن بر نوآوریهای «R&D» و «Non R&D»
بسیاری از محققین حوزه فناوری و نوآوری، بر این باورند که دانش پایه در هر یک از صنایع، بهشدت بر فرآیندهای نوآوری و اختراع در سازمان مؤثر است. بر این اساس، شرکتهای فناور باید به ماهیت دانش و نوع صنعتی که در آن فعالیت مینمایند، توجه داشته و ویژگیها و الزامات مرتبط با آن را در فعالیتها و روند نوآوری خود مدنظر قرار دهند.
اگر بخواهیم دانش را از منظر تفاوتهای ماهوی مورد بررسی و تجزیهوتحلیل قرار دهیم، دستهبندیهای کلی و جزئی مختلفی میتوان ارائه نمود. برای مثال، دانش را میتوان به دو دسته تحلیلی «Analytical» و ترکیبی «Synthetic» تقسیم نمود که دانش تحلیلی مبتنی بر علم توسعه یافته و کاملاً رسمی و کدگذاری شده است، در حالی که دانش ترکیبی، مبتنی بر مهندسی است و بهشدت وابسته به مسیر است. همچنین دانش را میتوان به دو دسته صریح و جهانی یا ضمنی و محلی تقسیم نمود که اولی به یادگیری «STI» و دومی به یادگیری «DUI» اشاره دارد. این دوقطبی مرتبط با یادگیری و عملکرد نوآورانه «R&D» و «Non R&D»، در تمامی دستهبندیهای دانشی به چشم میخورد و حتی مهارتهای تعریفشده برای توسعه نوآوری در سازمان را نیز تحتالشعاع قرار میدهد: مهارت ذهنی «Intellective» که انتزاعی و عمومی است و در مقابل، مهارت عملگرایانه «Action Centered» که بیشتر تجربی، محلی و مستقیم است.
یکی از ویژگیهای دانش، میزان عمومیت آن است که آن را اصطلاحاً «چسبندگی دانش» مینامند. عمومیت زیاد، به معنای جهانی بودن دانش و قابلیت استفاده از آن، در زمینههای مختلف است. در مقابل، چسبندگی زیاد و وابستگی به زمینه، موجب میشود تا استفاده از یک دانش خاص در سایر زمینهها، بهشدت دشوار باشد. بدیهی است، در صنایع و محیطهای کاری که دانش عمومی بسیار مهمتر از روندهای کاری و تجارب ناشی از آن است، نقش «R&D» بسیار پررنگ خواهد شد. همچنین در محیطهای مرتبط دانشی که دارای چسبندگی زیادی هستند، فعالیتهای نوآورانه به سمتوسوی کارکنان ماهر و در خارج از روال فعالیتهای تحقیقوتوسعه متمایل میشود.
اگر بخواهیم نقش دانش و ویژگیهای ماهوی آن در استراتژیهای نوآوری سازمان را خلاصه نماییم، این فرضیه را میتوان متصور شد که: «درجه عمومیت دانش، بر چگونگی فرآیند نوآوری در سازمان اثرگذار است و با افزایش اهمیت دانش عمومی، بهرهوری تحقیقوتوسعه بهشدت افزایش مییابد. بنابراین، سرمایهگذاری بیشتر در فعالیتهای «R&D»، میتواند مزایای قابلتوجهی به همراه داشته باشد. از سوی دیگر، در محیطهایی که دانش محلی و دارای چسبندگی زیاد وجود دارد، عملکرد نوآورانه از فعالیتهای غیر تحقیقوتوسعهای حین کار، تأثیر بیشتری میپذیرد».
ب) محیطهای قابلمشاهده و ملموس دانشی و اثرات آن بر نوآوریهای «R&D» و «Non R&D»
یکی دیگر از جنبههای مهم دانش که میتواند بر نوع استراتژیهای نوآوری و اختراع در سازمان اثرگذار باشد، میزان دانش آشکار و قابلمشاهده است. اثربخشی یادگیری در محیطهایی که دانش دارای نمود و ظهور بیشتری بوده و فرصت بیشتری برای بهکارگیری دانش ضمنی حین کار وجود دارد، بالاتر خواهد بود. برای مثال، اگر در یک شرکت مبتنی بر فناوریهای پیشرفته، تعداد کارکنان بیشتری بتوانند در جریان مشکلات و مسائل فرآیند تولید محصول و یا ارائه خدمت باشند و از سوی دیگر، چگونگی اثرگذاری اقداماتشان بر مسائل مذکور و پیامدهای آن را در نظر گیرند (پیوند تنگاتنگ بین اقدامات و نتایج)، اثربخشی یادگیری حین کار بسیار بیشتر خواهد بود.
در بسیاری از سازمانها، فرآیند انتقال اطلاعات تا حدی مبهم است و کارکنان شاغل در بخشهای غیر تحقیقوتوسعه، آنچه در مورد فناوریهای کلیدی و جریانهای دانشی باید بدانند، ملموس و در دسترس نیست. همین عامل، موجب میشود تا فناوری یا مشکل مرتبط با آن، قابلمشاهده برای همگان نبوده و یادگیری «Non R&D» دشوار گردد. این پدیده، یک شکاف بزرگ در فرایند «علت/ معلول» دانش ایجاد نموده و اختلال در فرآیند یادگیری حین کار، موجب میشود تا نوعی حلقه بازخورد منفی در حوزه نوآوری و اختراع، برای کارکنان و مهندسین شکل گیرد. برای رفع این چالش که بیشتر ناشی از ساختار سازمانی و رویههای انتشار دانش و انتقال اطلاعات در سازمان است، معرفی کامل نوآوریها و کمک به نشر آنها در بدنه سازمان ضروری است که به افزایش تعاملات و در نتیجه فرصتهای بیشتر برای یادگیری و توسعه نوآوریهای فناورانه منجر خواهد شد.
بهطور خلاصه، میتوان این فرضیه را در نظر گرفت که: «هر چقدر میزان آگاهی از دانش و فناوری در محیط کار بیشتر شود، میزان نوآوریهای حین کار «Non R&D» نیز افزایش خواهد یافت».
اختراعات مبتنی بر «R&D» و «Non R&D»
تا بدین جا دریافتیم که عملکرد نوآورانه در یک سازمان، تنها از فعالیتهای تحقیقوتوسعه نشأت نمیگیرد و ممکن است از طریق یادگیریهای حین کار و در خلال فرآیندهای شغلی رخ دهد. پرسش کلیدی این است که چگونه میتوان نوآوری در سازمان و ریشههای آن (از منظر فعالیتهای تحقیقوتوسعه و غیر از آن) را اندازهگیری نمود. یکی از بهترین معیارهای اندازهگیری عملکرد نوآورانه در سطح بنگاه، اختراعات و به معنای دقیقتر، اختراعات به ثبت رسیده (پتنتها) هستند.
تعریف دقیق اختراعات مبتنی بر «R&D» و «Non R&D»، نیازمند درک عمیق از فرآیند مشارکت کارکنان در فرآیند توسعه دانش جدید در سازمان دارد. بهصورت کلی، برخی از اختراعات، در جریان یک پروژه تحقیقوتوسعه رسمی توسعه مییابند. همچنین ممکن است، کارکنان دیگر بخشها، نظیر بازاریابی، فروش و تولید، درگیر یک پروژه تحقیقوتوسعه شده و با همکاری کارکنان بخش «R&D»، به توسعه نوآوری و اختراع بپردازند. به عبارتی، تمامی اختراعات حاصل از تلاشهای کارکنان بخش «R&D» و نیز پروژههای تحقیقوتوسعه متقابل که با مشارکت دیگر بخشها تعریف میشوند، تحت عنوان «R&D Inventions» بهحساب میآیند. حال اگر یک مشکل یا چالش فنی توسط کارکنان سایر بخشها و بدون مشارکت در پروژههای تحقیقوتوسعه رفع شود و راهکاری جدید برای آن توسعه یابد، این موارد را میتوان تحت عنوان «Non R&D Inventions» بهحساب آورد.
با توجه به تعریف مذکور، نوع کارکنان و رویههای خلاقیت آنها در توسعه اختراع، در تعیین اینکه یک نوآوری یا اختراع، مبتنی بر تحقیقوتوسعه هست یا خیر، اثرگذار خواهد بود. هر یک از این دو عامل را میتوان با استفاده از پرسشهایی مشخص تعیین و تفسیر نمود:
الف) فرآیند خلاقیت: (کدامیک از سناریوهای زیر میتواند بهترین توصیف از روند خلاقیت منجر به اختراع ارائه دهد؟)
- یک دستاورد هدفمند از یک پروژه تحقیقوتوسعه؛
- یک محصول غیرمنتظره از یک پروژه تحقیقوتوسعه؛
- ارتباط مستقیم با فرآیند کاری مرسوم (بدون آنکه به یک اختراع ختم شود) و سپس توسعه آن در یک پروژه تحقیقوتوسعه؛
- یک ایده خلاقانه ذهنی و یا ارتباط مستقیم با فرآیند کاری مرسوم (بدون آنکه به یک اختراع ختم شود) و عدم توسعه آن در یک پروژه تحقیق و توسعه رسمی؛
ب) وابستگی مخترع از منظر واحد سازمانی:
- یک واحد مستقل تحقیقوتوسعه و یا یکی از زیرمجموعههای آن؛
- پیوستن یکی از زیرواحدهای تحقیقوتوسعه به یک واحد که تا پیش از آن بر فعالیتهای «Non R&D» متمرکز بوده است؛
- ساخت و تولید؛
- توسعه نرمافزار؛
- سایر موارد (مانند واحد فروش و بازاریابی).
شاخصهای مؤثر در استراتژی نوآوری و اختراع در سازمان
الف) اهمیت دانش عمومی در صنایع:
همانطور که گفته شد، عمومی بودن دانش، به معنای اهمیت بیشتر فرآیند تحقیقوتوسعه رسمی در سازمان خواهد بود. برای تشخیص میزان عمومیت دانش در صنایع مختلف، میتوان از سه فاکتور «قابلیت کدگذاری دانش»، «دانش پایه» و «منشأ دانشگاهی دانش» استفاده نمود. دانش قابل کدگذاری و نیز دانشی که در سطح بالاتری از انتزاع (دانش بنیادین) باشد، میتواند بهطور گستردهای در صنایع و کاربردهای مختلف مورد استفاده قرار گیرد. بدیهی است که چنین دانشی، دارای چسبندگی کمتری به زمینه اصلی خود خواهد بود. منتج شدن دانش از تحقیقات و پژوهشهای آکادمیک و دانشگاهی نیز به معنای عمومی بودن هر چه بیشتر دانش بوده و میتواند بیانگر نقش پررنگتر پروژههای تحقیقوتوسعه در عملکرد نوآورانه و اختراع باشد.
ب) اهمیت آشکار بودن دانش در صنایع:
دستهبندی صنایع از نظر آشکار بودن دانش، بر پایه دو فاکتور کلیدی انجام میگیرد: «ساختار سازمانی» و نیز «سهم دانش مکانیکال در صنعت». مطالعات نشان میدهد که ساختار پیشین صنایع، بر ساختار جدید آنها اثرگذار است و بر همین اساس، میتوان صنایع «Prefactory» (مانند صنایع چاپ، کشتیسازی و ساخت) و صنایع مرتبط با اوایل قرن نوزدهم میلادی (مانند صنایع چوب، شیشه، چرم و پوشاک) را متمایز از صنایع مدرن (مانند مواد شیمیایی، لاستیک، تجهیزات الکتریکی و حملونقل) دانست. گروه اول دارای ساختارهای کمتر پیچیده هستند و تولید بر مبنای یک جریان دانشی مستقیم و آشکار صورت میپذیرد. این در حالی است که صنایع گروه دوم، دارای لایههای پنهان دانشی متعدد بوده و بسیاری از کارکنان شاغل در بخشهای مختلف، از دانش و مشکلات مرتبط با بخشهای دیگر بیاطلاع هستند. فاکتور دوم نیز به سهم دانش مکانیک بهعنوان نمادی از دانش کمتر پیشرفته در سازمان باز میگردد که در صورت وجود سهم بالای دانش مذکور، میزان دانش آشکار در سازمان قابل توجه خواهد بود.
ج) گرایش به ثبت اختراع:
یکی از شاخصهایی که در عملکرد نوآورانه یک بنگاه فناور باید در نظر گرفته شود، تمایل به اختراعات پتنت شده است. مزایای ناشی از ثبت اختراع در واحدهای مختلف کاری، میتواند بر سهم اختراعات «R&D» و «Non R&D» اثر بگذارد. برای مثال، پاداشهای ناشی از پتنتهای به ثبت رسیده توسط واحدهای مختلف سازمان (به غیر از بخش تحقیقوتوسعه)، میتواند یک انگیزه بسیار کلیدی برای افزایش سهم اختراعات «Non R&D» محسوب شود.
د) رشد سالانه محصولات صنعتی:
صنایعی که دارای رشد سریع هستند، میتوانند مزایای بیشتری از نوآوری داشته باشند و از سوی دیگر، امکان سرمایهگذاری بر فعالیتهای نوآورانه در آنها بیشتر است. همین عامل، موجب میشود تا انگیزه برای انجام تحقیق و توسعه بیشتر شده و با افزایش سرمایهگذاریها، سهم اختراعات «R&D» در مقایسه با اختراعات «Non R&D» افزایش یابد. این عامل، میتواند یک متغیر کنترلی بسیار دقیق، برای تقاضای نوآوری محسوب شود که هرچند بر هر دو دسته نوآوریها و اختراعات «R&D» و «Non R&D» اثرگذار است، تأثیرات متفاوتی بر روی هر یک از آنها خواهد داشت.
ه) اندازه بنگاه:
اندازه شرکت، بهویژه از نظر تعداد کارکنان، میتواند یک شاخص جانبی برای تعیین اثربخشی استراتژیهای «تحقیقوتوسعه» و «یادگیری حین کار» بر عملکرد نوآورانه شرکت باشد که بدیهی است با بزرگتر شدن شرکت، سهم فعالیتهای تحقیقوتوسعه در اختراعات افزایش مییابد.
مجموعه شاخصهای ذکرشده، میتواند یک تصور جامع و دقیق از فرآیند نوآوری و اختراع و نقش هر یک از عوامل تحقیقوتوسعه و یادگیریهای حین کار، در عملکرد نوآورانه بنگاه فراهم سازد. در پایان باید بر این نکته تأکید داشت که مجموعه آمار و اطلاعات توصیفی، نشان میدهد که اختراعات «Non R&D»، در حدود ۱۲ درصد از کل اختراعات پتنت شده را شامل میشود که این اختراعات، از نظر سطح دانشی، ارزش تجاری و حتی ویژگیها و موقعیت سازمانی مخترعین، کاملاً متفاوت هستند. برای مثال، مخترعین پتنتهای «Non R&D»، عموماً مسنتر بوده و در مقابل، اغلب مخترعین پتنتهای «R&D»، با احتمال بیشتری دارای تحصیلات دکتری هستند.