قدم گذاشتن یک ورزشکار حرفه‌ای در مسیر اختراع و کارآفرینی!
۲۲ آبان ۱۳۹۹ قدم گذاشتن یک ورزشکار حرفه‌ای در مسیر اختراع و کارآفرینی!

مقدمه

یک اصل مهم و کلیدی در حوزه‌هایی همچون خلاقیت و نوآوری، این است که ایده‌پردازی، ابداع و اختراع می‌تواند از هر نقطه و توسط هر فردی شروع شود. در واقع، نوآوری منحصر به گروه خاصی همچون دانشمندان و محققین دانشگاهی نیست. کافی است که نیاز یا مشکلی وجود داشته باشد و با تحریک خلاقیت افراد، راهکاری منحصربه‌فرد برای آن آفریده شود. مصداق بارز این موضوع، شاون اسپرینگز (Shawn Springs)، یک فوتبالیست حرفه‌ای است که در ادامه مسیر ورزشی خود، با انتخابی کاملاً متفاوت روبرو شد.

شاون به‌عنوان یک ورزشکار حرفه‌ای که اثرات ضربه مغزی را از نزدیک تجربه کرد، با الهام از اجزا و عملکرد صندلی مخصوص نوزادان در خودرو، نوآوری جدیدی به خرج داد که می‌تواند از ورزشکاران، سربازان و سرنشینان اتومبیل‌ها، در مقابل آسیب‌های مغزی محافظت نماید. وی هم‌اکنون در دنیای کاربردی علم و فناوری غوطه‌ور شده و با در هم شکستن کلیشه‌های رایج پیرامون ورزشکاران، نشان داده که نوآوری می‌تواند از هر نقطه و توسط هر فردی آغاز شود!

 

جالب‌ترین جایزه‌ای که دریافت کردم!

شاون اسپرینگز که یک بازیکن حرفه‌ای فوتبال آمریکایی بود، در حین یک بازی، با ضربه جدی به سرش روبرو شد. زمانی که هوشیاریش را به دست آورد، مربی و جمعی از هم‌تیمی‌هایش را دید که بالای سر او ایستاده و برخی از آن‌ها، چشمانی پر از اشک داشتند. شاون که ضربه سنگینی از یکی از بازیکنان تیم مقابل دریافت کرده بود، صداها را می‌شنید، اما توانایی تکان خوردن نداشت!

وی در خصوص اتفاقی که برایش افتاد، می‌گوید: «من همه‌چیز را تا قبل از بازی به یاد می‌آورم، اما پس از آن از ذهنم پریده است. احتمالاً سخت‌ترین ضربه‌ای بود که در زندگی دریافت کردم». او با برانکارد از زمین خارج شد و به دلیل ضربه مغزی شدید، در بیمارستان بستری شد.

آسیب‌دیدگی اسپرینگز در دسامبر ۲۰۰۴، یک ضربه مغزی واقعی بود. این اتفاق کافی بود تا مسیر وی کاملاً تغییر کند. دانش دست‌اول اسپرینگز از ضربه مغزی و فیزیکی بودن شدید بازی فوتبال آمریکایی که او آن را همچون مجموعه‌ای از تصادف‌های کوچک ماشین‌ها توصیف می‌کند، اسپرینگز را در سال ۲۰۱۱ میلادی، از بازیکن فوتبال به مؤسس و مدیرعامل شرکت ویندپکت (Windpact) تبدیل کرد. این شرکت، در حوزه علوم کاربردی متمرکز بر محافظت در برابر ضربه فعالیت دارد، چیزی که اسپرینگز بارها با پوست و گوشت خود تجربه نموده است.

تجارب قبلی به‌عنوان یک ورزشکار حرفه‌ای که مخاطرات ضربه به سر را به شکل واقعی لمس کرده بود، برای او بسیار مفید ظاهر شد. این تجارب ارزشمند، اسپرینگز را در گام‌هایی که در مسیر شغلی جدیدش بر می‌داشت، هدایت کرد، به چالش کشید و در نهایت، از وی یک کارآفرین موفق ساخت.

اسپرینگز در سال ۱۹۷۵ میلادی، در ویرجینیای آمریکا به دنیا آمد. والدینش در آن زمان، تنها ۱۸ سال داشتند و پدرش رون اسپرینگز (Ron Springs)، یکی از برترین فوتبالیست‌های کشور بود. او خیلی زود بازی برای تیم دانشگاهی ایالت اوهایو را شروع کرد. این یک فرصت مهم برای رون بود. وقتی اسپرینگز هشت ساله بود، او و مادرش به واشنگتن نقل‌مکان کردند. در این دوره، پدرش برای یک تیم حرفه‌ای بازی می‌کرد و شاون خردسال، پدرش را در تعطیلات و تابستان‌ها می‌دید. جالب است که وی با وجود کودکی، تضاد فاحش بین محله زمختی که با مادرش در آن زندگی می‌کرد و سبک زندگی فوتبالی که پدرش از آن لذت می‌برد را تشخیص می‌داد. خودش می‌گوید: «این یک چشم‌انداز بسیار منحصربه‌فرد برای من بود که هر دو جهان را خیلی زود مشاهده کنم». عملاً هر کدام از خانه‌های دوران کودکی، درس‌های ارزشمندی به شاون آموخت و در ادامه مسیر زندگی، کمک‌های فراوانی به او کرد.

این مادرش بود که اولین بار شاون را ترغیب کرد تا فوتبال بازی کند. او می‌خواست به پسرش کمک کند تا انرژی خود را متمرکز نموده و در عین حال، او را از مشکلات دور سازد. وقتی شاون در سال هشتم بود، به اوهایو و بعدها مریلند رفت تا با پدرش زندگی کند. پدرش اهمیت تحصیل و سخت‌کوشی و نظم را نه‌تنها برای فوتبال، بلکه برای تمامی امور زندگی به وی آموخت. شاون در خصوص آموخته‌هایی که از پدرش داشته می‌گوید: «بزرگ‌ترین چیزی که از پدرم آموختم، این بود که از پرواز به سمت ستارگان و قدم زدن روی ماه هراسی نداشته باش. جسارت رؤیابافی داشته باش».

شاون در دوران کالج، عملکرد درخشانی در فوتبال به نمایش گذاشت و به همین دلیل، از او درخواست شد تا در تیم دانشگاه اوهایو بازی کند، درست مانند پدرش. این تکرار و جا پای پدر گذاشتن، چالش‌برانگیز بود. وی اعتراف می‌کند: «من نمی‌خواستم فوتبالیست شوم. می‌خواستم معمار شوم. من مشاهده ساخته شدن چیزها و توسعه یافتن آن‌ها را دوست داشتم». در سال‌های پیش رو، فرصت دنبال نمودن علاقه خود به ساختن و توسعه دادن را داشت، اما وقتی در دانشگاه بود، شهرت او به‌عنوان یک فوتبالیست افزایش یافت و جذب تیم سیهاوکس شد.

شاون جوان  به سیاتل نقل‌مکان کرد، چیزی که آن‌چنان خوشحال نمی‌کرد. او چیز زیادی در مورد این شهر نمی‌دانست، اما خیلی زود متوجه شد که یک مکان بسیار هیجان‌انگیز برای زندگی است. دوستان و هم‌محله‌ای‌های جدید که در آمازون و استارباکس کار می‌کردند. همچنین، پل آلن (Paul Allen) که یکی از مؤسسین مایکروسافت است، مالک تیم فوتبال سیهاوکس بود. این محیط نوآورانه، به شدت شاون را ترغیب نمود، به‌ویژه فعالیت‌های انسان دوستانه آلن که تحسین شاون را در پی داشت. او یک مکالمه قدیمی با پل آلن را به یاد می‌آورد که از وی پرسید: آیا می‌دانستی که قرار است میلیارد شوی؟ و آلن جواب داد: «شاون، بحث میلیاردر شدن نیست، بحث انجام دادن کاری خاص و تغییر دادن دنیا است». شاون می‌گوید: «این حرف به شدت من را تحت تأثیر قرار داد و از آن زمان، دنیا را به شکلی متفاوت دیدم».

وی در طی سال‌های ۱۹۹۷ تا ۲۰۱۰ میلادی، در تیم‌های مختلفی به بازی مشغول بود و در این دوران، اصول اخلاقی کاری که پدرش به وی آموخته بود را بکار گرفت. اسپرینگز توانایی‌های خود در همکاری با هم‌تیمی‌ها و متعهد بودن به اهداف را توسعه داد و وقتی از او پرسیده شد که چه چیزی باعث شد که تا این حد موفق شود، جواب داد: «من به شکست خوردن فکر نمی‌کنم. من فقط به بازی‌هایی فکر می‌کنم که قرار است انجام دهم. می‌دانم که ممکن است شکست بخورم، اما چیزی که به آن باور دارم، این است که همچنان قرار است بازی کنم و این یک اعتماد بدون تزلزل است». این فلسفه‌ای است که او در شغلی که پس از فوتبال انتخاب کرد هم همراه خود داشت.

«من به شکست خوردن فکر نمی‌کنم. من فقط به بازی‌هایی فکر می‌کنم که قرار است انجام دهم. می‌دانم که ممکن است شکست بخورم، اما چیزی که به آن باور دارم، این است که همچنان قرار است بازی کنم و این یک اعتماد بدون تزلزل است».

وقتی اواخر دوران بازی او در لیگ «NFL» بود، شروع به فکر کردن در مورد آینده خود کرد. او به شدت احساس می‌کرد که باید کاری برای ایجاد تفاوت در دنیا انجام دهد، همان کاری که آلن انجام داده بود. همچنین، او می‌خواست به نحوی به زمین بازی برگردد و شاید آن را برای کودکان و نسل‌های بعدی بازیکنان، ایمن‌تر سازد. تمامی این‌ها، انگیزه‌ای برای کارآفرینی و تأسیس کسب‌وکاری جدید و خلاقانه بود.

پس از بازنشستگی از لیگ «NFL»، یک لحظه مهم برای شاون اسپرینگز به وجود آمد. وی با کن دافی (Ken Duffy) آشنا شد که برای یک تولیدکننده محصولات ویژه کودکان، به نام «Dorel Juvenile Group» کار می‌کرد. دافی یک صندلی ایمن خودرو برای کودکان که با یک فناوری جدید برای محافظت از سر کودک در برابر آسیب و ضربه طراحی شده بود، به شاون هدیه کرد و این، سرآغاز اختراعات و نوآوری‌های این ورزشکار بود. اسپرینگز در مورد فناوری بکار گرفته شده به شدت کنجکاو شد و اوایل سال ۲۰۱۱، سؤالات زیادی پیرامون نحوه کارکرد آن از دافی پرسید. در نهایت، دافی یکی از بالشتک‌های تعبیه شده در صندلی خودرو کودک را به اسپرینگز داد تا آن را به خانه برده و رویش آزمایش کند. نخستین آزمایش اسپرینگز، روی میز صبحانه انجام گرفت! او یکی از کلاه‌های فوتبال خود را محکم بر روی بالشتک زد تا ببیند که واکنش آن چیست.

نتیجه برای شاون جالب بود و وی را به فکر فرو برد و ایده‌های مختلفی شروع به فوران کرد. وی در این خصوص می‌گوید: «فوراً متوجه یک ارتباط شدم. فوتبال آمریکایی مشابه با مجموعه‌ای از برخوردهای خودروها است. این فناوری برای محافظت از کودکان استفاده می‌شود. پس آیا از آن نمی‌توان برای کلاه‌های فوتبال استفاده کرد؟»

شاون برای بررسی و توسعه ایده خود، از کن دافی خواست تا یکی از اعضای کلیدی شرکت دورل به‌عنوان شرکت مادر این صندلی‌ها را به وی معرفی کند. نکته اینجا بود که دورل برای فناوری بالشتکی مورد استفاده در صندلی‌ها، گواهی ثبت اختراعی دریافت کرده بود و هر گونه فعالیت تجاری روی این فناوری، به معنای نقض پتنت آن‌ها محسوب می‌شد. دافی، اسپرینگز را دیوید تیلور (David Taylor)، رئیس دورل آشنا کرد و دیداری مفصل بین آن‌ها صورت گرفت. در این جلسه، اسپرینگز از تمایل خود برای استفاده از فناوری انحصاری آن‌ها در کلاه‌های فوتبال صحبت کرد. در ابتدای امر، مدیران شرکت دغدغه‌هایی در مورد کار کردن با یک استارت‌آپ ابراز کردند، اما در نهایت تصمیم گرفتند که این احتمال را بررسی کنند، چرا که همانند اسپرینگز، متعهد به افزایش ایمنی دیگران بودند. آغاز بحث و گفتگو بین وکلای دو طرف، خیلی زود آشکار کرد که این پتنت، محدود به صندلی‌های خودروی نوزادان است و بنابراین، دورل گروپ، ویندپکت (استارت‌آپ تازه تأسیسی شاون اسپرینگز) را ترغیب کرد تا از این فناوری به شیوه‌های جدیدی استفاده کند.

گفتنی است که یک اتفاق در شبی تابستانی در سال ۲۰۱۰، ارزش فناوری بالشتک را برای شاون بیش از پیش روشن نمود. وی به همراه خانواده‌اش، در حال بازگشت از خانه مادربزرگ بودند که تصادف کردند. برخی از سرنشینان آسیب‌های جزئی دیدند. شاون با دقت به صندلی خودرو نگاه کرد و متوجه شد که هیچ تغییری نکرده است. این عملکرد منحصربه‌فرد بالشتک‌های محافظ، تمایل وی برای استفاده از این فناوری برای کلاه‌های فوتبالی را دوچندان نمود.

در سال ۲۰۱۱ میلادی، ویندپکت با چشم‌انداز تبدیل شدن به پیشرفته‌ترین شرکت محافظت در برابر ضربه در دنیا، تأسیس شد. شاون شروع به گردآوری اطلاعاتی کرد که برای توسعه کسب‌وکار خود نیاز داشت. دکتر بنت اومالو (Bennet Omalu)، آسیب‌شناس و عصب‌شناس مشهور، به‌تازگی نتایج تحقیقات خود بر روی آسیب‌های مزمن ناشی از ضربه به‌عنوان یک بیماری تخریب‌کننده عصب (ناشی از ضربات مکرر به سر فوتبالیست‌های فوت شده) را منتشر کرده بود. اسپرینگز برای کسب اطلاعات بیشتر، با شرکت‌هایی که کلاه‌های فوتبال می‌ساختند، ملاقات کرد. او می‌خواست بهتر درک کند که چرا نوآوری‌های صورت گرفته در فناوری کلاه، آن هم از زمانی که پدرش فوتبال بازی می‌کرد، تا این حد جزئی بوده است.

نخستین اقدام شاون و همکارانش از جمله لئون ماروچی (Leon Marucchi) که هم‌اکنون رئیس بخش طراحی و توسعه ویندپکت است، حفاظت از دارایی‌های فکری شرکت بود. آن‌ها درخواست ثبت اختراع خود را در فوریه ۲۰۱۴ به ثبت رساندند که در نتیجه آن، گواهی ثبت اختراعی به شماره «US 8863320»، از سوی دفتر ثبت اختراعات و علائم تجاری آمریکا صادر گردید. علاوه بر پتنت یاد شده، دو علامت تجاری با شماره‌های «5281738» و «5342065» نیز به ثبت رسید که یکی از آن‌ها، دقیقاً به فناوری مذکور، تحت عنوان کرش کلاد (Crash Cloud) اشاره داشت.

«کرش کلاد»، ترکیبی منحصربه‌فرد از فوم و هوای کنترل شده است. این محصول، همان‌طور که در حال فشرده شدن است، انرژی را به خود جذب کرده و آن را از طریق دریچه‌های ضربه‌گیر منتشر می‌کند. اگر آن را به آرامی فشار دهید یا ضربه متوسطی به آن برخورد کند، نرم باقی می‌ماند، اما به محض آن‌که شما آن را بسیار سریع در هم بفشارید یا ضربه‌ای محکم به آن وارد شود، هوا را در خود حبس کرده و سفت می‌شود و در نتیجه، ضربه‌های محکم‌تری را جذب می‌کنند.

گام بعدی پس از اخذ گواهی ثبت اختراع و اطمینان از پوشش محافظتی مناسب، گسترش تیم کاری بود. اسپرینگز، چند نفر را برای همکاری در ویندپکت استخدام کرد و همچنین برای افزایش سرعت روندهای تحقیق و توسعه‌های آتی، شروع به همکاری با شبکه‌ای از محققین و مهندسین حاضر در آزمایشگاه‌های تحقیقاتی و دانشگاه‌های مجاور نمود. آن‌ها خیلی زود متوجه شدند که با اصلاح نوع فوم و میزان جریان هوای کنترل شده، کرش کلاد می‌تواند انواع مختلفی از ضربه‌ها را پوشش داده و عملاً به یک فناوری ارزشمند در حوزه‌های متعدد بدل شود. تیم کاری ویندپکت، آزمایش بالشتک‌های ابداعی خود در سایر انواع کلاه و تجهیزات ایمنی در سایر ورزش‌ها و حوزه‌های مرتبط را هم شروع کردند. جالب این‌که این اختراع منحصربه‌فرد، توجه سازمان‌های نظامی آمریکا را جلب کرد و قراردادهایی برای استفاده از کرش کلاد در کلاه سربازان به امضا رسید. یکی دیگر از حوزه‌هایی که این استارت‌آپ نوپا در نظر دارد، استفاده از بالشتک‌های ایمنی در روکش‌های داخلی خودروها است که ایمنی بیشتر سرنشینان را به همراه خواهد داشت.

گفتنی است که به موازات تلاش‌های خلاقانه کارکنان ویندپکت و شبکه‌های تحقیقاتی همکار آن، اسپرینگز می‌داند که داشتن یک استراتژی دقیق مالکیت فکری چقدر مهم است. او قاطعانه می‌گوید: «ما یک برنامه کلی در زمینه استراتژی مالکیت فکری خود داریم. به‌عنوان یک فناوری ترکیبی، شما بدون یک استراتژی مالکیت فکری هوشمندانه، دوام نمی‌آورید. ایجاد یک برند خوب است، اما برند شما بر مبنای یک مالکیت فکری خوب ایجاد می‌شود».

اسپرینگز در طول زندگی خود جوایز زیادی دریافت کرده است، اما برای او، جالب‌ترین جایزه‌ای که به نام خود دارد، پتنتی است که نامش به‌عنوان مخترع و البته نام شرکتش به‌عنوان مالک آن درج شده است. او امید دارد که روزی به تالار مشاهیر مخترعین ملی دعوت شود تا نمونه و الگویی برای جوانان شود، نه صرفاً به‌عنوان یک ورزشکار، بلکه به‌عنوان یک نوآور!

اسپرینگز می‌گوید: «ما در ورزش، پیرامون اهمیت الگو شدن و نحوه تأثیر گذاشتن بر جامعه با انجام یک کار درست، زیاد صحبت می‌کنیم. به همین دلیل است که بسیار هیجان‌زده هستم که نشان دهم رنگ پوست، پیشینه و آنچه پیش‌تر انجام داده‌اید، مهم نیست. چیزی که اهمیت دارد، داشتن یک ایده فوق‌العاده زیبا است که می‌توان آن را با بقیه دنیا به اشتراک گذاشته و دنیا را به مکان بهتری تبدیل کرد. من می‌توانم هر دو کار را انجام دهم: الگو بودن به عنوان یک ورزشکار و مخترع بودن و به این موضوع افتخار می‌کنم».

رنگ پوست، پیشینه و آنچه پیش‌تر انجام داده‌اید، مهم نیست. چیزی که اهمیت دارد، داشتن یک ایده فوق‌العاده زیبا است که می‌توان آن را با بقیه دنیا به اشتراک گذاشته و دنیا را به مکان بهتری تبدیل کرد.

منابع و ماخذ