تأثیری که داروهای بیهوشی در توسعه روشهای درمانی داشته است، بر کسی پوشیده نیست. درمانها و جراحیهای پیشرفته پزشکی، از جمله جراحیهای مغز و قلب که امروزه شاهد آن هستیم و روزبهروز پیشرفت میکنند، قطعاً بدون وجود داروهای بیهوشی توسعه نمییافتند. البته جوامع مختلف، از دیرباز با روشهای مختلف تسکین درد و حتی بیهوشی، همانند استفاده از گیاهان یا بکارگیری برخی روشهای بسیار عجیب، آشنا بودهاند. یکی از این روشهای تعجبآور که در روم باستان استفاده میشد، قراردادن یک کاسه چوبی بر روی سر بیمار و زدن ضربات پیاپی به آن بود. قطعاً چنین روشهایی، میتوانست عوارض وحشتناکی به همراه داشته باشد. الکل، مواد افیونی و گیاهانی با خاصیت مشابه، از دیگر گزینههای بیحسی بودند که آنها نیز عوارض جانبی داشتند و در عین حال، امکان بیهوشی کامل را برای بیمار فراهم نمیکردند.
نکته تأملبرانگیز و ناراحتکننده، این است که تکنیکهای جراحی، بسیار پیشتر از داروهای بیهوشی توسعه یافته بود. تا قبل از معرفی داروهای بیهوشی، بسیاری از اعمال جراحی، با استفاده از مواد ذکرشده انجام میشد و تعداد جراحیهایی که میتوانست با این داروها به سرانجام برسد، بسیار محدود بود. از طرف دیگر، سرعت، عامل تعیینکنندهای برای اینگونه جراحیها به شمار میرفت. در این زمان، جراحی، آخرین و دردناکترین امید پیش روی بیماران بود. جراحی، برای پزشکان نیز درمانی بسیار ناراحتکننده بود. تا اینکه در سال ۱۸۴۶ میلادی، نقطه عطف و دستاورد بزرگ پزشکی، یعنی امکان غلبه بر هوشیاری و درد که یکی از معدود مواردی است که تمامی افراد دنیا را بهنوعی تحت تأثیر قرار داده است، فراهم شد.
تاریخ پیدایش این دارو، پر از نام افرادی است که برای کسب شهرت و ثروت، سعی داشتند که آن را به نحوی به خود نسبت دهند. هوراس ولز «Horace Wells»، اولین دندانپزشکی بود که با استفاده از گاز خنده یا نیتروس اکساید، فرایندی را برای کاهش درد بیماران خود طی اعمال دندانپزشکی طراحی نمود. وی در سال ۱۸۴۴ میلادی، زمانی که به تماشای سیرک سیار رفته بود، با این گاز آشنا شد و به خواص ضد درد آن پی برد. درست است که این گاز بسیار پیشتر کشف و معرفی شده بود، ولی تا قبل از کشف ولز، این ماده فقط برای تفریح و سرخوشی استفاده میشد. وی هیچ پتنتی برای این فرایند ثبت نکرد و عقیده داشت که مسکن درد، باید در دسترس همه باشد. ولز، در سال ۱۸۴۵ میلادی، در بیمارستان عمومی ماساچوست، قصد داشت که طی یک عمل جدی بر روی دهان یک بیمار، فرایند خود و خواص گاز نیتروس اکسید را به جامعه پزشکی معرفی نماید؛ ولی در این عمل، صدای درد کشیدن بیمار به گوش رسید و حضار جلسه را با تمسخر ترک کردند.
ویلیام مورتن «William Morton»، دانشجوی ولز، از حاضرین در آن جلسه بود؛ مورتن، به یاد داشت که یکی از اساتید وی، به نام چارلز جکسون «Charles Jackson»، در یکی از کلاسهای شیمی بیان نموده بود که «استشمام سولفوریک اتر، موجب گیجی و حتی بیهوشی میشود؛ پس هنگام کار کردن با آن مراقب باشید.» مورتن بعد از مراجعه به وی و صحبت در مورد قصدش برای ساخت داروی بیهوشی، شروع به آزمایش اتر بر روی حیوانات و خودش نمود. وی در مجامع گوناگونی، عملکرد داروی جدید خود را نشان داد؛ اعمال دندانپزشکی بر روی بیماران انجام داد و حتی در نمایشی، بعد از بکارگیری آن، پای خود را بدون اینکه احساس دردی نشان بدهد، مقابل چشم حاضرین برید و توانست توجه جراحان را به خود جلب نماید. نقطه عطف این معرفی، دعوت وی به بیمارستان عمومی ماساچوست، جهت نمایش داروی بیهوشی خود به جامعه پزشکی بود؛ جایی که پیشتر، استادش مورد تمسخر قرار گرفته بود. در این جلسه، دکتر جان وارن «John Warren»، طی عملی جراحی، تومور بزرگی را از گردن بیمار خارج نمود، عملی که موفقیتآمیز ارزیابی شد و بیمار نیز نهتنها دردی حس نکرده بود؛ بلکه چیزی از جراحی به یاد نداشت.
مورتن، متوجه شد که بهواسطه این داروی بیهوشی، میتواند پول زیادی به دست آورد. ولی در ابتدای امر، بهجای استفاده از پتنت، ترجیح داد که ترکیبش را نزد خود نگهداری نموده و از دیگران پنهان نماید. وی بدین منظور، اسانس پرتقال را به محتوای اتر اضافه میکرد، تا بوی بهخصوص اتر را مخفی نماید و نام این ماده جدید را «Letheon» گذاشت. در افسانههای یونانی، «Lethe»، رودخانهای است که هرکس از آب آن بنوشد، دچار فراموشی همیشگی میشود. این کار وی، نتیجهبخش نبود و محتوای دارو، برای همه آشکار شد. مورتن، به اشتباه خود پی برد و در نوامبر سال ۱۸۴۶ میلادی، به همراه چارلز جکسون، برای ماده جادویی خود، پتنتی با عنوان «بهبود در اعمال جراحی»، به ثبت رسانید که با شماره «US4848A»، در دسترس عموم قرار گرفت. با وجود درخواست ثبت پتنت مورتن، ادعاهای ارائه شده از سوی چارلز و دیگر استاد وی، ولز که به مدت بیست سال ادامه داشت، مانع از اجرایی شدن حقوق انحصاری این پتنت گردید.
لازم به ذکر است که مورتن، قصد داشت پتنت را بهتنهایی ثبت نماید؛ ولی بعد از موفقیت در بیمارستان ماساچوست، پروفسور جکسون، ادعای خود بر این اختراع را بیان نمود. مورتن و وکیلش، با جکسون وارد مذاکره شده و توافق کردند که نام وی در درخواست پتنت آورده شود و ۱۰ درصد از درآمد آن به جکسون، ۲۵ درصد به وکیل و مابقی به مورتن تعلق یابد. ولی این توافق دیری نپایید و جکسون با انتشار راهنمای استفاده از اتر، مدعی شد که او خواص اتر را به مورتن گفته است و نمایش بیمارستان ماساچوست، جزء برنامههای تحقیقاتی وی بوده و مورتن هم یکی از دانشجویان او در این تحقیقات بوده است.
مورتن، در دسامبر همان سال، پتنت دیگری در این رابطه در انگلستان به ثبت رسانید. ولز به همراه وی، به شهرها و مراکز درمانی مختلفی جهت فروش امتیاز این دارو مراجعه میکرد، ولی زمانی که معلوم شد؛ این دارو چیزی بیش از سولفوریک اتر مخلوط شده با عطرمایه پرتقال نیست، ناامید شد و مدعی گردید که حقوق داروی بیهوشی، به وی تعلق دارد. مورتن که نتوانسته بود بهواسطه دعوی مطرحشده، درآمدی از داروی بیهوشی کسب کند، باقی عمر خود را تلاش نمود که برای کشف داروی بیهوشی، از کنگره پاداشی دریافت نماید. ولی در این موضوع نیز ناموفق بود و بدون دستیابی به ثروتی که آرزوی آن را داشت، از دنیا رفت.
ولز که بعد از رسوایی بیمارستان ماساچوست و برای انتقامگیری از شاگردش، بر روی ماده کلروفروم بهعنوان گزینه داروی بیهوشی کار میکرد، به این ماده معتاد شد و راهی زندان گردید. وی در آنجا به زندگی خود خاتمه داد. بعد از اقدام مورتن به معرفی اتر، پروفسور جکسون، هیچگاه نتوانست از تلخی این موضوع که اعتبار و شهرت این دستاورد متعلق به او بوده است، رها شود. وی، باقی عمر خود را در آسایشگاه روانی سپری نمود.
لازم به ذکر است که علیرغم انگیزههای این افراد برای توسعه داروی بیهوشی و فارغ از اینکه کدام سهم بیشتری در آن داشتند، آنها دستاورد بزرگی را به بشریت ارائه نمودند. چراکه بهواسطه این دارو، نهتنها بیماران تجربه بهتری از عمل جراحی داشتند، بلکه پزشکان نیز، بهواسطه امکان طولانی شدن زمان جراحی، تکنیکهای پیچیده و پیشرفته جراحی را توسعه داده و مورد استفاده قرار دادند. همچنین، داروی بیهوشی مورتن، الهامبخش محققین، جهت توسعه بیشتر این نوع از داروها و دستگاههای مربوطه بود.