بدون شک، یکی از صنایع محبوب و البته بسیار مهم برای بشر، صنعت نساجی و پوشاک است. از آغاز خلقت بشر، نیاز به پوشش مناسب، در زمره یکی از مهمترین نیازهای انسان قرار داشته و برای رفع این نیاز، از برگ گیاهان گرفته، تا انواع و اقسام لباسهای امروزی، مسیری طولانی طی شده است. قطعاً پس از قرنها پیشرفت در حوزههای فناورانه مختلف، تصور عدم دسترسی به لباسهای مدرن فعلی، امری غیرقابل تحمل است. اما این واقعیتی است که در قرنهای گذشته، دسترسی به چنین امکانی، به آسانی فراهم ممکن نبوده است. بدون اغماض، میتوان گفت که توسعه قابلیتهای بسیار زیاد در صنعت پوشاک، تا حد زیادی وابسته به اختراع «چرخ خیاطی» بوده و بدون ارائه چنین دستاورد ارزشمندی، این میزان از پیشرفت غیرممکن بود. از این منظر، چرخ خیاطی در عین سادگی، یک دستگاه بسیار کلیدی در توسعه و تکامل صنعت پوشاک و به صورت کلیتر، تأمین نیازهای اولیه جامعه محسوب میشود.
خیاطی و هنر دوخت و دوز، یکی از مواردی است که انسان از بدو تکامل و ورود به دروازه تمدن، به آن توجهی ویژه داشته است؛ این مسئله تا جایی است که خیاطی با دست، قدمتی بیش از ۲۰۰ هزار ساله دارد. اولین سوزنهای خیاطی، با استفاده از استخوان و شاخ حیوانات ساخته میشد و نخ مورد نیاز برای دوخت و دوز نیز، از زردپی حیوانات استخراج میشد. این روال ادامه داشت تا اینکه در قرن چهاردهم میلادی، سوزنهای آهنی ساخته شد و روند توسعه و تکامل خیاطی آغاز گردید. اولین تغییر عمده در زمینه دوخت و دوزهای دستی، اختراع سوزنهای دارای سوراخ بود که در قرن پانزدهم میلادی به وقوع پیوست. این دو اختراع، زمینه را برای مکانیزه کردن فرآیند دوخت و دوز و معرفی دستگاههایی مختص به این کار که بعداً «چرخ خیاطی» نام گرفت، فراهم نمود. البته نزدیک به سه قرن طول کشید، تا نخستین نمونههای چرخ خیاطی از سوی مخترعین عرضه گردد.
تا دهههای آغازین قرن نوزدهم میلادی، لباسها هنوز هم با دست و با بهره گرفتن از نخ و سوزن تهیه میشد؛ تا اینکه اختراع الیاس هاو «Elias Howe» در سال ۱۸۴۶ میلادی، این روند را به کلی تغییر داد. وی اولین ماشین دوخت و دوز عملیاتی یا به عبارت بهتر، «چرخ خیاطی» را در آمریکا به ثبت رسانید و تولید انبوه پوشاک با استفاده از این دستگاه را ممکن نمود. اما تاریخچه پیدایش، توسعه و تکامل چرخ خیاطی، بسیار زودتر آغاز شده بود.
برای درک بهتر فرایند خلق و توسعه چرخ خیاطی، سادهترین شکل دوخت را در نظر بگیرید. یک سوزن، به همراه نخ متصل به آن، از پارچه عبور نموده و پس از چرخش سوزن در آن طرف پارچه، مجدداً از پارچه عبور میکند. با این کار، یک «کوک» ایجاد میشود. با تکرار این عملیات رفتوبرگشت سوزن و نخ، کوکهای متوالی بر روی پارچه ایجاد شده و فرایند دوختن به پیش میرود. اولین تلاشها برای تولید چرخ خیاطی نیز، سعی در شبیهسازی همین فرآیند به ظاهر ساده بوده است. شاید بسادگی بتوان با استفاده از یک دستگاه و وارد نمودن فشار لازم، نخ و سوزن را از یک طرف پارچه عبور داد؛ اما مشکل آنجا آغاز میشود که سوزن میبایست ۱۸۰ درجه چرخیده و مجدداً از سوی دیگر به پارچه وارد شود. چارلز ویزنتال «Charles Weisenthal»، مکانیک آلمانی شاغل در انگلیس، نخستین فردی بود که با اختراع یک ماشین، ایده ساخت چرخ خیاطی را عملیاتی نمود. وی با طراحی یک سوزن «دو طرفه»، نیاز به چرخاندن سوزن در هر بار کوک زدن را از بین میبرد. ویزنتال در اختراع خود که در سال ۱۷۵۵ میلادی در انگلیس به ثبت رسید، هیچ اشارهای به مابقی اجزای دستگاه ابداعی خود نکرد و از این حیث، مشخص نیست که آیا اختراع وی، واقعاً یک چرخ خیاطی کامل بوده یا صرفاً یک نمونه اولیه و طراحی مفهومی از سوزن دستگاه را توصیف نموده است. با تمام این ابهامات، سوزن دو طرفه ویزنتال، نخستین پتنت در تاریخچه پر فراز و نشیب چرخ خیاطی را به خود اختصاص داد.
در سال ۱۷۹۰ میلادی، توماس ساینت «Thomas Saint»، مخترع و سازنده انگلیسی، موفق به ثبت نخستین پتنت برای یک دستگاه کامل خیاطی شد. به واسطه این دستاورد که گواهی ثبت اختراعی به شماره «۱۷۴۶» به آن تخصیص یافت، به نوعی میتوان ساینت را مخترع اصلی چرخ خیاطی نام نهاد. البته یک نکته کوچک و به ظاهر بیاهمیت، موجب شد تا این ثبت اختراع، مورد توجه مخترعین و سازندگان بعدی قرار نگیرد. در آن دوره، پتنتهای متشکل از چند اختراع، میتوانست صرفهجویی زمانی قابلتوجهی برای کارمندان دفاتر ثبت اختراع به همراه داشته باشد. متقاضیان ثبت اختراع نیز، با توجه به هزینههای مرتبط، از این موضوع استقبال میکردند. این نقص بزرگ سیستم پتنت، موجب میشد تا بسیاری از اختراعات، برای حوزههای مختلف و کاملاً گسترده توصیف شوند. متأسفانه تعیین اهمیت اختراعات هم، از وظایف کارمندان ثبت اختراع نبود و همین عامل، موجب شد که تا حدود یک قرن بعد، پتنت ارزشمند توماس ساینت و کاربرد آن برای ساخت چرخ خیاطی، از اذهان دور بماند. به عبارت بهتر، دستگاه ابداعی وی، ذیل طبقه چسبها و برای کاربرد جلد کردن و صحافی کتاب شناخته میشد، تا اینکه یکی از تولیدکنندگان چرخ خیاطی، به نام ویلیام ویلسون «William Newton Wilson» که سرگرم تحقیق در مورد تاریخچه اختراع چرخ خیاطی بود، این پتنت را کشف نمود.
روند توسعه و تکامل چرخ خیاطی، در گوشه و کنار جهان و در کشورهایی مانند انگلیس، فرانسه، اتریش و آمریکا، ادامه داشت. در سال ۱۸۰۴ میلادی در فرانسه، توماس استون «Thomas Stone» و جیمز هندرسون «James Henderson»، اقدام به ثبت پتنتی نموند که یک دستگاه تقلید دوخت دستی را معرفی نموده بود. به موازات تلاش این دو مخترع، اسکات دانکن «Scott John Duncan» نیز، یک دستگاه دوخت و دوز با سوزنهای متعدد به ثبت رسانید که هر دو این اختراعات، با شکست مواجه شدند. در سال ۱۸۱۴ میلادی نیز، یک خیاط اتریشی به نام جوزف مادراسپرگر «Josef Madersperger»، پتنتی در همین رابطه به ثبت رسانید که تلاشهایش برای تولید و تجاریسازی آن، ناموفق بود.
شاید نخستین چرخ خیاطی کاربردی را، بتوان اختراع خیاط فرانسوی، بارتلمی تیمونیر «Barthelemy Thimonnier» دانست که یک تراژدی غمانگیز را برای وی رقم زد. دستگاه ابداعی تیمونیر، در سال ۱۸۳۰ میلادی اختراع شد و تنها از یک نخ و سوزن قلابدار استفاده میکرد. اختراع مذکور، موجب ترس و نگرانی خیاطان محلی از بیکار شدنشان گردید و این گروه خشمگین فرانسوی، تمامی دستگاهها و کارخانه تیمونیر را به آتش کشیدند.
به موازات این تلاشهای نوآورانه در اروپا، فرزند یک کشاورز اهل ماساچوست آمریکا، توانست در سال ۱۸۴۶ میلادی، نخستین «US» پتنت در این زمینه را دریافت نماید. «الیاس هاو» ۲۷ ساله، با توجه به تجارب شغلی در صنعت نساجی و البته فروش ماشینآلات صنعتی، موفق به اختراع یک چرخ خیاطی کارآمد شد که استقبال متقاضیان زیادی را به همراه داشت. وی برای ساخت و توسعه ماشین خود، نیاز به سرمایهای ۵۰۰ دلاری داشت. از آنجاکه هاو تنها با یک درآمد بسیار کم (۵ دلار در هفته) زندگی خود را میگذراند، نیمی از حقوق و درآمدهای اختراع خود را، به فردی ثروتمند به نام جورج فیشر «George Fisher» واگذار نمود. وی در ازای این کار، خانهای برای سکونت خانواده و پول نقدی برای ساخت دستگاه ابداعی خود به دست آورد. پتنت مذکور، با عنوان «Sewing Machine»، در دفتر ثبت اختراعات و علائم تجاری آمریکا به ثبت رسید و در تاریخ دهم سپتامبر ۱۸۴۶ میلادی، پتنتی با شماره «US4750»، به آن اختصاص یافت.
هاو حدود شش ماه از وقت خود را صرف ساخت دستگاه ابداعی جدید نمود و سپس به همراه فیشر، اقدامات خود برای جلب علاقهمندی دیگران را آغاز کرد. حاصل زحمات دو ساله آنها در بوستون، فروش تنها یک دستگاه بود. دلایل اقتصادی متعددی برای عدم موفقیت هاو و فیشر وجود داشت که مهمترین آنها، هزینه اولیه بسیار زیاد و عدم تلاش برای ورود به بازار نیویورک و البته ناکارآمدی عملکردی دستگاه بود. آنها برادر الیاس هاو، به نام آماسا «Amasa» را به اروپا فرستادند و وی موفق به فروش ۲۵۰ پوندی دستگاه به یک سازنده انگلیسی به نام ویلیام توماس «William Thomas» شد. وی با توجه به محدودیتهای عملکردی دستگاه، از الیاس بهعنوان مخترع دستگاه خواست تا به لندن آمده و در زمینه بهبود دستگاه خود کار کند. هاو به انگلیس رفت و چند ماه هم بر روی توسعه و بهبود چرخ خیاطی خود کار کرد؛ اما تلاش آنها به جایی نرسید. کار به جایی رسید که توماس و هاو، به مشکل جدی برخوردند و هاو که هیچ پولی نداشت، با قرض پول و دشواری فراوان، به همراه خانواده به آمریکا برگشت. با ورود مجدد به آمریکا، هاو دریافت که در غیاب وی، اتفاقات فراوانی رخ داده است. شرکتهای کوچک و بزرگی در سرتاسر ایالتهای آمریکا، اقدام به ساخت چرخ خیاطیهای مختلفی نموده بودند که تمام یا بخشی از فرآیند ابداعی هاو، در آنها بهکار رفته بود. در این مرحله، این واقعیت که ماشینهای ساخته شده به خوبی کار میکردند و برای آنها پول پرداخت میشد، تمام مسئله نبود؛ مسئله مهمتر، برگهای بود که هاو در اختیار داشت و در ادامه، وی را به یکی از ثروتمندترین مردان جهان مبدل نمود. هاو بودجهای برای اقدامات حقوقی خود مهیا کرد و با ادعای نقض پتنت، توانست بسیاری از تولیدکنندگان را تحتفشار قرار دهد.
با گسترده شدن اقدامات هاو، گروهی از تولیدکنندگان چرخ خیاطی که در رأس آنها فردی به نام اسحاق سینگر «Isaac Merritt Singer» قرار داشت، تصمیم به مقابله با وی گرفتند. سینگر متوجه شد که پتنت هاو، مبتنی بر یک سوزن سوراخدار و حرکت رفت و برگشتی است که تقریباً در هر چرخ خیاطی وجود دارد. آنها فقط با یک دلیل میتوانستند پتنت هاو را به چالش بکشند و آن این بود که اثبات کنند قبل از هاو نیز، این سیستم از سوی فرد دیگری استفاده شده بود.
سینگر با یافتن والتر هانت «Walter Hunt» که مدعی بود در سال ۱۸۳۳ میلادی، یک دستگاه با همین سیستم ابداع نموده است، امید فراوانی یافت. هانت که یک مخترع حرفهای بود، اگرچه در اوایل دهه ۱۸۳۰ چنین اختراعی ارائه نموده بود، اما پس از آن، ذهنش به سمت ایدههای دیگری سوق یافته بود. نکته کلیدی در اینجا نهفته بود که وی، اختراع خود را ثبت نکرده بود. وکلای سینگر، دستگاه ساخته شده توسط هالت را پس از سالها بهعنوان شاهدی در دادگاه عرضه نمودند اما مورد توجه قضات قرار نگرفت. سینگر وکلای خود را به آلمان، انگلیس و فرانسه فرستاد تا پتنتهایی بیابند که وجود دستگاهی مشابه پیش از ۱۸۴۶ میلادی را نشان دهد. اینجا باز هم یک اتفاق جالب، مسیر تاریخ را عوض نمود. در انگلیس، پتنتی متعلق به فیشر و گیبون «Fisher & Gibbon» به ثبت رسیده بود که میتوانست ادعای سینگر را اثبات نماید. وکلای سینگر، برای بررسی اوراق و اسناد پتنت، میتوانستند به سه مرکز در لندن، ادینبورگ و یا منچستر». بروند با توجه به مسافت ۵۰ مایلی منچستر تا بندر لیورپول که وکلای سینگر در آنجا بودند و وجود خط ریلی بین این دو شهر، آنها منچستر را انتخاب کردند. با این وجود، به دلیل اهمال کارمندان ثبت اختراع این مرکز، پتنت فیشر وجود نداشت و همین عامل، موجب شد تا وکلا نتوانند به این پتنت مهم دست یابند. این در حالی بود که این پتنت که میتوانست بسیاری از حقوق انحصاری هاو را از بین ببرد، در دو مرکز دیگر یافت میشد.